سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قا امام عسکری (ع) خادمش رو صدا زد ظرف آبی براش ببره. ظرف آب رو که دست آقا داد? دراثر مریضی اینقدر این دست‌ها داره میلرزه ظرف آب رها شد افتاد رو زمین.
صدا زد آی خادم? برو پسرم مهدی رو خبرش کن بیاد.

(همین‌جا یه نکته بگم تا آخر روضه با این یه نکته گریه کنید.)
اینجا امام حسن پسرش مهدی رو صدا زد؛ یه مادری هم من میشناسم پسرش مهدی رو صدا زد...
تا بین در و دیوار قرار گرفت،‌ صدا زد مهدی جان بیا به مادرت کمک کن.....

@seyedrezanarimani

امام زمان من و تو اومد کنار پدرش. ظرف آبی رو برداشت با دست‌های مبارکش برد نزدیک دهان امام‌حسن؛ اینقدر امام حسن نحیف شده دیگه دندون‌ها داره بهم میخوره میلرزه.

تا ظرف آب رو آورد جلو، امام حسن شروع کرد گریه کردن...
فرمود بابا چرا گریه میکنی؟ گفت براتو دارم گریه میکنم. خیلی غریبی؛ بعد از من بیابون‌گرد میشی،‌ بعد از من صحراگرد میشی، بعد از من خیلی بی‌کس میشی...

اما شاید گریه‌ی امام حسن مال اینه؛
شاید وقتی ظرف آب رو جلوش آوردن یاد لب‌های خشک آقااباعبدالله (ع) افتاد. یاد اون لحظه‌ای که راوی میگه دیدم لب‌های حسین خشکیده‌ست.
ظرف آب رو برداشتم برای حسین آب ببرم؛ ‌تا اومدم تو گودال دیدم اون نانجیب داره بالا میاد.
ظرف آب رو ازم گرفت؛ برا کی داری آب میبری؟
-مگه نمیبینی حسین فاطمه تشنه‌ست؟
گفت نمیخواد آب ببری? الان خودم سیرابش کردم....
اما دیدم بدنش داره میلرزه؛ پرسیدم چرا بدنت داره میلرزه؟
صدا زد آخه اون لحظه‌ای که نشستم رو سینه‌ی حسین? دیدم یه صدایی داره میاد؛ یکی هی داره میگه بُنَیَّ...
غریب مادر حسین...

@narimani_matn

بهترین کفن‌ها رو آوردن.
جعفر کذاب میخواست به این بدن نماز بخونه. اما یه‌دفعه دیدن از دور داره یه بچه چهار ساله میاد جلو؛ برید کنار من باید به این بدن نماز بخونم.
آقا اومد جلو، جعفر کذاب رو کنار زد؛ فرمود عمو من باید به این بدن نماز بخونم. ایستاد جلو نماز میت رو خوند...

(یعنی میشه ماهم بمیریم آقا بیاد نمازمون رو بخونه? العفو العفو بگه....)

امام رو باید امام خاک کنه. نمیتونه غیر امام امام رو غسل بده? کفن کنه? خاک کنه.
آقا صاحب الزمان امام رو کفن کرد داخل قبر گذاشت....

اما قربون دلت برم یا امام سجاد...
راوی میگه دیدم امام سجاد تو قبره اما از قبر بیرون نمیاد. سر به این بدن گذاشته داره های‌های گریه میکنه؛ یا امام سجاد چرا از قبر بیرون نمیاید؟
فرمود آخه هر میتی رو خاک میکنن طرف راست صورتش رو روی خاک میذارن، اما من هرچی نگاه میکنم بابام سر به بدن نداره....
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : جمعه 96/10/29 | 1:49 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه