رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟
میگه سه راه برق؟!!! پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست
.
.
جوک جدید جک جدید پ ن پ
.
.
رفتم نوار قلب بگیرم به پرستاره میگم قلبم سمت راسته،
میگه مادرزاد اینجوریه؟ میگم پ نه پ جراحی زیبایی کردم
بردمش سمت راست
.
.
جوک جدید جک جدید پ ن پ
.
.
رفتم سی دی بازی بخرم میگم یه بازی جنگی بده.
میگه منظورت بازی بکش بکش دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟
میگم پـَـــ نــه پـَـــ جنگ روانی منظورمه
.
.
جوک جدید جک جدید پ ن پ
.
.
با دوستم رفتیم کشتارگاه میگه
:اه اه اینجا چه بوی گوسفندی میاد.
گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ میخواستی بوی آش رشته بیا
.
.
جوک جدید جک جدید پ ن پ
.
.
بهش میگم واقعا بدجوری تو دلم نشستی
میگه یعنی دوسم داری میگم پ نه پ
میخواستم بگم پاشو درست بشین
.
.
زنگ زدم رستوران میگم 2 تا قرمه سبزی بده
میگه با برنج گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ با نون باگت بده ساندویجی کنیم
.
.
جوک جدید جک جدید جوکستان جکستان
.
.
منو داداشم دو قلوییم)در حال قدم زدن بودیم
داداشم چند متر جلوتر از من راه میرفت
یارو اول داداشمو دید اومد جلوتر منو دید,
رنگش پرید برگشت گفت دو قلویید
گفتم:پـَـــ نَ پـَـــ اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند
.
.
جوک جدید جک جدید جوکستان جکستان
.
.
از تو غسال خونه اومدم بیرون.
میپرسه ببخشید شما مرده شورین؟ پـَـ نـَـ پـَـ خیار شورم
.
.
جوک جدید جک جدید جوکستان جکستان
.
.
واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :
شما برای آگهی استخدام اومدین؟
گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اومدم بگم اصلا رو من حساب نکنین!!!!!
.
.
جوک جدید جک جدید جوکستان جکستان
.
.
مامانم میگه شنیدی دختر همسایه فرار کرده؟
میگم از خونه؟ میگه پـَـ نـَـ پـَـ از قفس !
میگم پـَـ نـَـ پـَـ رو از کجا یاد گرفتی؟
میگه 100 بار گفتم ازخونه میری بیرون
وبلاگهایی که میبینی رو ببند،
.
.
سر کلاس کیفمو گذاشتم ردیف جلو برای دوستم جا گرفتم.
طرف اومده میگه: جا گرفتی؟!
پ ن پ نگران بودم کیفم از این پشت،
تخته رو خوب نبینه !!
.
.
اس ام اس جوک جدید
.
.
لباس خریدم . کارت عابرمو گذاشتم رو میز میگم 2015 .
میگه رمز کارتته.؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ تلفنمه .
شب زنگ بزنی لاو بترکونیم !
.
.
اس ام اس جوک جدید
.
.
مامانم زنگ زده میگه کجایی؟
گفتم با بهروز رفتم بازار گفت:بهررز رفیقت؟؟
پـَـ نـَـ پـَـ سس مایونزه بهروز
.
.
اس ام اس جوک جدید
.
.
رفتم تست آواز یارو گفت یه ترانه بخون،
به این فکر میکردم که چی بخونم،
یارو گفت داری فک میکنی؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ این قسمت خالیه اول نواره الان شروع میشه!
.
.
اس ام اس جوک جدید
.
.
تو صف بستنی فروشی بودم , یه 20 نفری تو صف بودن ,
یارو اومده میگه صفه ؟ پـَـــ نــه پـَـــ دیوار دفاعیه
می خوان ضربه ایستگاهی بزنند !
.
المه ای بین من و مادرم:
-مامان
- جونم
- داشتم ماست می خوردم
- نوش جونت پسرم
- ریخت رو فرش
- کوفتو بخوری نکبت؛ خاک تو سرت….
.
.
جوک جدید طنز جدید
.
.
چند وقت پیش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا که
بزنه تو صورتم…!
منم یهو رفتم تو فاز هندی گفتم:
بزن بابا..!
بزن !
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه…!
بزن که بفهمم هنوز بی صاحاب نشدم…!
بزن بابا!
ودر نهایت ناباوری بابام زد تو گوشم
.
.
جوک جدید طنز جدید
.
.
اگه هشت بارم ایزوگامت کنن بازم معرفت پس میدی
.
.
جوک جدید طنز جدید
.
.
دختر خالم به بچش واسه اینکه شیرینی زیاد نخوره دندوناش خراب نشه
گفته شیرینی ها رو شمردم یدونش کم بشه میزنمت. بچه هم وقتی
همه خواب بودن رفته همه شیرینی ها رو نصفه گاز زده
که تعدادش کم نشه!
استعدادت تو حلقم !
دانشجویان عزیز به لحظات ملکوتی
“غلط کردم از ترم بعد می خونم “نزدیک می شویم!!
.
.
سایت طنز جدید
.
.
بعضی ها پشت فرمون چنان با دقت، ظرافت و پشتکار عجیبی
با انگشت دماغشون رو حفاری می کنن
انگاری عسلویه ست الانه که نفت و گاز بزنه بیرون،!!!!
.
.
طنز جدید
.
.
زنه با “جیگر” غذا درست میکنه,
سرسفره میذاره به بچهاش میگه,
اگه گفتین اسم این غذا چیه؟
یه راهنمایی میکنم ,
باباتون بیشتر اوقات منو به این اسم صدا میزنه !
دختره به پسره میگه نخوری ها..”تاپاله”س!!
.
.
سایت طنز جدید
.
.
بچه تازه به دنیا اومده و از بیمارستان آوردیم خونه خوابیده ،
.
فامیلمون اومده میگه آخی خوابه ؟؟؟
.
پَ نَ پَ زدیمش تو شارژ ! دکترا گفتن 1 – 2 ساعت اول
.
خوب بزارین شارژ بشه بعد ازش استفاده کنین
.
وگرنه خوب گریه نمیکنه !!
.
به مامانم میگم:نمیخای واسه ما آستین بالا بزنی؟
میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی
با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره
.
.
سایت طنز سایت جوک جک جکستان
.
.
ساعت 8شبه هنوز تو شرکتم.
مامانم زنگ زده به تلفن شرکت میگه هنوز شرکتی؟
میگم پـَـــ نــه پـَــ خودم که اومدم شما داری با
وجدان کاریم صحبت می کنی
.
.
سایت طنز سایت جوک جک جکستان
.
.
پیرمرده سوار اتوبوس شده، پا شدم از جام!
میگه بشینم یعنی؟ پـَـــ نــه پـَـــ پا شدم با هم قدم بزنیم!!!!
.
.
سایت طنز سایت جوک جک جکستان
.
.
از این سوسک کوچیکا از جلو پام رد شد …
از تو جیبم دستمال درآوردم دوستم میگه میخوای بکشیش؟!
پ نه پ آ بریزش بینی داره میخوام رو قالی نریزه !!!
.
.
سایت طنز سایت جوک جک جکستان
.
.
سوال پرسیده ، یه کم مکـث کردم ، میگه داری فکر میکنی ؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ صبر کن داره…. Load میشــه!–
.
.
.
استاد «شحات محمد انور» یکی از قاریان برجسته جهان اسلام که چند سال اخیر مبتلا به بیماری و در منزل بستری بود و چند باری برای معالجه به ایران نیز سفر کرد، سرانجام در روز 23 دیماه سال 86 در سن 57 سالگی به لقاءالله پیوست.
خبر فوق آنقدر تلخ بود که تا مدتی هیچیک از دوستداران تلاوتهای ناب و ملکوتی این استاد که در جمهوری اسلامی ایران نیز کم نیستند تاب آن را نیاورده و باور نمیکردند، اما دست تقدیر به اینگونه رقم خورد تا یکی از بزرگترین قاریان متأخر مصر نیز همانند دیگر ستارگان درخشان آسمان تلاوت افول کند.
استاد «شحات محمد انور» قارى مسجد الرفاهى مصر در روز یکم ژوئیه سال 1950 میلادى در روستاى «کفرالوزیر» که مرکزى دور افتاده در استان قهلیه مصر است در خانوادهای کم جمعیت متولد شد.
بیش از سه ماه از ولادت او نگذشته بود که پدرش را از دست داد و کودک خردسال نتوانست لذت پدر داشتن را بچشد و بدین ترتیب او در حالى که طفل خردسال و یتیمى بود با امواج زندگى و گردش روزگار با همه شیرینیها و تلخىهایش مواجه شد.
شحات محمد انور به همراه مادر خود براى اقامت در منزل پدربزرگ مادریش رهسپار شد تا با دائىهاى خود زندگى کند چرا که دائى او وى را همچون پسر خود دوست میداشت و بهترین امانتدار او بود و او را به یادگیرى و حفظ قرآن تشویق کرد.
وی به واسطه دائىاش از محضر استاد «حلمى محمد مصطفى» در حفظ قرآن کریم مستفیض شد و در سن هشت سالگی حافظ کل قرآن شد و وقتى به سن 10 سالگى رسید دائىاش او را به یکى از روستاهاى مجاور (کفرالمقام ) برد تا تجوید قرآن را به دست مرحوم استاد «سید احمد فرارحى» فرا گیرد چرا که استعدادى که او را شایسته مىساخت تا یکى از مشهورترین قاریان مصر بلکه همه جهان باشد را در خود داشت.
استاد شحات محمد انور درباره خاطرات ایام کودکى خود اینگونه سخن میگوید: «در آن دوره من با حفظ کردن قرآن کریم سعادتى وصف ناشدنى یافتم، مخصوصاً پس از اتمام حفظ قرآن و در اثناء یادگیرى تجوید آن، به خاطر اینکه صداى زیبائى داشتم و اداءِ لحن من شبیه اداء قاریان بزرگ بود بر هم دورهاىهایم پیشى گرفته و در میان آنان به استاد کوچک شناخته شدم و این موضوع آنها را خشنود مىکرد، هم کلاسىهایم در مکتب به دنبال فرصت بودند که استاد مشغول کارى شود تا از من بخواهند که با تجوید، آیات قرآن را برایشان بخوانم و چنان مرا تشویق مىکردند که گویى من قارى بزرگى هستم».
استاد شحات میافزاید: «به یاد مىآورم که در ضمن یادگیرى قرآن کریم براى همکلاسىهایم، زیاد تلاوت میکردم، روزى یکى از ایشان فکرى کرد، او یک قوطى کبریت تهیه کرد و جعبه آن را توسط یک نخ بلند به کِشُو آن متصل کرد، من یک قسمت را در مقابل دهانم مىگرفتم و میخواندم، گویى که میکرفون است و هر یک از دوستانم قسمت دیگر را به گوش مىچسباندند تا طنین صدا را از آن بشنوند که زیبا و قوىّ میشد.
استاد شحات محمد انور ادامه میدهد: تشویقهای اطرافیانم راه و هدفم را در حالى که طفلِ خردسالى بودم مشخص کرد و باعث شد که من هر راه و هر وسیله اى را که به واسطه آن از قرآن کریم متمکّن میشم را جستجو کنم که از دستم نرود، به خصوص پس از آن که به دوران جوانی رسیدم و بعد از وفات دائىام که سرپرستى خانواده را به عهده داشت، من باید به خود و مادر و پدربزرگم تکیه میکردم، هرگاه مىشنیدم یکى از بزرگان فوت کرده است و از یکى از مشاهیر قُرّاء براى احیاء مجلس عزا دعوت بهعمل آمده من در حالی که طفل 12 الى 15 سالهاى بودم به مکان عزا مىرفتم تا به قرآن گوش فرا دهم و از قارى چیزى یاد بگیرم و در فضاى آن مناسبت قرار بگیرم تا این که اگر به چنین مجلسى دعوت شدم مثل همین مشاهیر باشم».
اساتیدی مانند «جوده ابوالسعود»، «سعید عبدالصمد الزناتى» و «حمدى زامل» از جمله قاریانی بودند با حضورشان در محافل قرآنی منطقهای که استاد شحات محمد انور نیز در آنجا حضور داشت گرمی خاصی را به این محافل بخشیدند، ولى حقیقت امر این بود که استعداد این جوان مستعد ناگهان درخشید و در آن میان او را منحصر به فرد کرد و به مقامى انکار ناشدنى رسید و با وجود اینکه از سن کمی نیز برخوردار بود مانند یک قارى بزرگ که تمامى سر انگشتان به سوی او نشانه رفته است، درخشید و اینها همه قبل از 20 سالگى استاد شحات انور بود.
ابتداى کار استاد شحات با هر میزانى که بسنجیم ابتداى سختى بود، دگرگونىهاى زندگى به کودکى که هنوز نیاز داشت تا کسى دستش را بگیرد و سفره مهربانى برایش بگسترد و حصار عطوفت اطرافش بکشد، به او رحم نکرد.
استاد شحات توانست در زمان بسیار اندکى از خود یک شخصیت قوى بسازد و در این امر آنچه خداوند در او از بلندنظرى و عزت نفس و روشنبینى و هوش قوى به ودیعت گذاشته بود او را کمک مىکرد.
ورود به رادیو
چنین جوانی که به طور مرتب میدرخشید و قرآن کریم از حنجره او مانند آب جاری در آبراه جریان داشت و شهرت او بر سن او بسیار سبقت گرفته بود آن قدر شایسته بود که رییس مرکز شهر «میت غمر» دعوتنامهای برای او بفرستد و او را به یکی از مناسبتهای دینی که مرحوم دکتر «کامل البوهی» اولین رییس رادیو در آن حضور داشت، فرا بخواند.
مرحوم استاد شحات انور درباره این ماجرا اینچنین میگوید: «طبق تاریخی که مقرر شده بود به رادیو رفتم، ولی هیأت داوران با وجود اعجاب شدیدشان نسبت به خواندن من گفتند باید مدتی برای فراگیری نغمهها و دستگاهها کلاس ببینی، من از استاد «محمود کامل» و استاد «احمد صدقی» از چگونگی کار سئوال کردم و آنها من را به آموزشگاه موسیقی راهنمایی کردند، دو سال به آموزشگاه رفتم و همه مقامات و الحان قرآنی را با کیفیت عالی فرا گرفتم تا سال 1979 میلادی که دوباره تقاضانامهام برای ورود به رادیو را نوشتم که سرانجام موفق شدم و آنها برنامهای برای تلاوتهایم به من دادند و از آن پس بود که به رادیو راه یافتم.»
سفرهای استاد
صوت زیبای مرحوم شحات انور باعث شد تا شهرت او در سراسر جهان گسترش یابد و هیچ قارّهای از دنیا نبود مگر اینکه مرحوم شحات انور در ماه مبارک رمضان و در بین سالهای 1985 تا 1996 میلادی به آنها مسافرت کند.
وی بارها از طرف وزارت اوقاف مصر و بسیاری از وقتها به دعوتهای خصوصیِ میلیونها نفر از دوستداران قرآن کریم در خارج از مصر در لندن، لوسآنجلس، آرژانتین، اسپانیا، فرانسه، برزیل، کشورهای حاشیه خلیج فارس، نیجریه، زَئیر، کامرون و بسیاری از دولتهای آسیائی مخصوصاً ایران سفر کرد و به قول خودش در همه این مسافرتها جُز رضای خداوند و بهروزی مسلمین نیت دیگری نداشت.
شحات محمد انور سه فرزند پسر و شش فرزند دختر دارد و همگی آنها از جمله حافظان کل قرآن کریم به شمار میروند که «انور شحات محمد انور» و «محمود شحات محمد انور» بارها به جمهوری اسلامی ایران سفر کرده و به تلاوت قرآن پرداختهاند.
«انور شحات محمد انور» از فرزندان استاد شحات نیز از قاریان جوان و نامی است که در مسابقات بینالمللی قرآن عربستان، در سال 1380 رتبه نخست را به خود اختصاص داد، او بارها از سوی دارالقرآن نیروی مقاومت بسیج و نیروی انتظامی، سازمان اوقاف و امور خیریه و شبکه قرآن سیما، برای تلاوت در ماه رمضان به ایران دعوت شده و در اکثر استانهای کشور به اجرای برنامه پرداخته است.
انور شحات همچنین در اردیبهشتماه 1387 در سیامین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم سازمان اوقاف و امور خیریه که در سنندج برگزار شد حضور یافت و در مراسم بزرگداشت پدرش شرکت کرد، وی پدر را بهترین اسوه و الگوی خود میداند و معتقد است که هیچگاه نمیتواند جای پدرش را در محافل قرآنی پر کند.
استاد شحات محمدانور چهار سال به دلیل نوعی بیماری کبدی در محافل قرآنی تلاوت نمیکرد و مدتی در بیمارستان خاتمالانبیا(ص) تهران برای مداوا تحت نظر بود و سرانجام در 23 دیماه سال 1386 هجری شمسی جان به جانآفرین تسلیم کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاهنام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.
بازبه قول افلاکی، جلالالدین محمددرهفده سالگی درشهرلارنده بهامرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجر
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاهنام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.
بازبه قول افلاکی، جلالالدین محمددرهفده سالگی درشهرلارنده بهامرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافتهاند.
ی اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافتهاند.
تفسیر مثنوی معنوی مولانا
دکتر عبدالکریم سروش
«تفسیر مثنوی معنوی» مجموعه جلسات سخنرانی دکتر سروش با همین موضوع می باشد که در سال های 69 تا 72 در دانشکده الهیات دانشگاه تهران ایراد شد و بخش های مختلفی از آن در کتاب های مختلفی به چاپ رسید. دوستانی که به اینترنت پرسرعت دسترسی ندارند می توانند مجموعه ی کامل سخنرانی تفسیر مثنوی معنوی دکتر سروش را در قالب یک دی وی دی از اینجا به صورت پستی سفارش داده و مبلغ آن را هنگام دریافت کالا بپردازند.
.: Weblog Themes By Pichak :.