سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیده بگشا که ز دوریِ شما خسته شدم

آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم

 

سر به زیر آمده ام تا که بگویم به شما

از گناهان زیادم بخدا خسته شدم

 

خواستم نوکر مخلص بشوم حیف نشد

دیگر از نفسم و این عُجب و ریا خسته شدم

 

اشتباهی که ز من سر زده را باز ببخش

یاری ام کن همه عمرم، همه جا، خسته شدم

 

ای حبیبم تو فقط از دل من با خبری

وا کن امشب گره ی کار مرا خسته شدم

 

شهرمان رنگ تو را کم به خودش دیده و من

دیگر از شهرم و این حال و هوا خسته شدم

 

تا به کِی رو بزنم پیش تو و گریه کنم

یک نگاهی بکن آقا به گدا خسته شدم

 

باز هم جا نشدم بین گدایانِ حرم

پس نپرسید ز حالم که چرا خسته شدم

 

این همه سینه زدم مزد مرا هم بده و

راهی ام کن حرم کرببلا خسته شدم

 




تاریخ : پنج شنبه 99/9/13 | 10:9 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه