میون محمل، گرم مناجات
میرسه از راه، عمهی سادات
ساکت و آروم
رقیه روی شونهی عمو خوابیده
رباب رو صورت علی چادر کشیده
نه قدی خم شده و نه رنگی پریده
با صلوات و با سلام، زینب اومد
با عزت و با احترام، زینب اومد
نامحرما برید عقب، زینب اومد
زانو زده ابالاَدَب، زینب اومد
@seyedrezanarimani
روزای شادی دیگه سر اومد
تا اینکه از دور یه لشکر اومد
میگه رقیه:
عمه نمیدونم چرا دلم گرفته
کی مثل ما تو بیابون مهمونی رفته؟
اون کیه که تازیونه دستش گرفته؟
عمه دیشب یه خواب دیدم، من میترسم
دستاتو تو طناب دیدم، من میترسم
اینا همش داد میکشن، من میترسم
چرا بامن دوست نمیشن، من میترسم
@narimani_matn
تو جمع دشمن، گفت یه بیغیرت
آماده باشید برا اسارت
یکی صدا زد:
گوشوارههای دختر حسین برا من
اون یکی گفت که غارت خیمهها با من
یه عده هم تو نقشهی بازار شامن
ساربون انگشترو دید، وای وای وای وای
پیراهن کهنه رو دید، وای وای وای وای
اون یکی با چشای هیز، وای وای وای وای
میگرده دنبال کنیز، وای وای وای وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.: Weblog Themes By Pichak :.