پس چرا امشب ماه نمیتابه
تاریک و سرده کنج خرابه
بازم شبونه
دارن میشورن بدنی رو مخفیونه
این بدنم کبود شده با تازیونه
داغ سه ساله دل سنگو میسوزونه
چقدر شبیه فاطمهست، وای وای وای وای
پهلو و بازوشم شکست، وای وای وای وای
سیلی و تازیونه خورد، وای وای وای وای
سر رو که دید تاب نیاورد، وای وای وای وای
@seyedrezanarimani
شب رقیه دیگه سر اومد
شنید که باباش از سفر اومد
دل تو دلش نیست
دوست داره زودتر رو پای باباش بشینه
یه روسری نو گرفته از سکینه
میخواد که موی سوختهشو بابا نبینه
هی موهاشو میپوشونه، وای وای وای وای
زخم پاشو میپوشونه، وای وای وای وای
یه دست به پهلو میگیره، وای وای وای وای
از باباجون رو میگیره، وای وای وای وای
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:10 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.