سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امیر لشکرم میبینی حال اصغرو
میبینی التماس چشمای ربابه رو
میبینی العطش راه افتاده تو خیمه ها
میبینی زخمارو ، روی لبای بچه ها

امید خیمه ها ،چشم همه به راهته
میری و چشم به رات ،داداش بی سپاهثه
نگاه نانجیب به سمت خیمه گاهته

امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا


2

صدای وا أخا ، شنیدم و نفهمیدم
چه جوری با عزا ، کنار جسمت اومدم
گاهی دویدمو گاهی زمین میخوردمو
امیر لشکرو به علقمه سپردمو

چی دیدی که فقط رو لبت اسم مادره
میگی یا فاطمه چشای زخم تو تره
زیارتت قبول ، این نفسای آخره

امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا

3

نه جونی هست به پام،نه سویی مونده تو چشام
رمق ندارمو، نمونده لشکری برام
امیر لشکرم،میبینی بی سپاهمو
اگه بلند نشی،اسیر قتله گاهمو

با چه رویی برم،چه جوری من بدم جواب
چه جور بگم آخه،که شده پاره مشک آب
چه جوری روبرو،بشم با چشمای رباب

امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا

4

عمود خیمه رو،برمیدارم با قد خم
سکینه اومده،حالا بگو چی بش بگم
کفیل زینبی پاشو به زینبت بگو
چه جور با خون دل،گرفتی عباسم وضو

میبینی تو حرم،راه افتاده سرو صدا
غریو اضطراب،راه افتاده تو خیمه ها
چقد غریب شدم،بیتو سقای باوفا

امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا

5

حرم نیومدی،سکینه چشم به راهته
ربابو میبینی،دنبال مشک آبته
سراغتو گرفت،سه ساله چی دارم بگم
حالا جوابشو ، چه جوری میتونم بدم

نگام به خیمه هاست ، که میسوزه تو شعله ها
میبینی دشمنا، خیره شدن به معجرا
آواره زینبت ، میشه میون خیمه ها

امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا
امید خیمه ها، عباس عموی باوفا




تاریخ : جمعه 96/8/5 | 3:3 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه