*خواهر امام رضا هم چند روز پیش وارد شهر مقدس قم شده؛ چه ورودی? چه استقبالی...
چقدر شلوغه? چه گلبارانی؛ چقدر چراغونی کردند شهر رو. آخه خواهر امام اومده....
(دلت کجا رفت؟)
یه خواهر امامی رو هم من سراغ دارم وارد یه شهری میخواست بشه? دم دروازهی ساعات، ساعتها معطلشون کردن...
چه خبره؟ میخوان شهر رو آذین ببندند؛ یکی تو شهر داره داد میزنه خارجی آوردن...
تا گفتن خارجیها اومدن? بعضیها رفتن رو پشتبوما سنگ جمع کردن? اینقدر سنگ زدن....*
امون ز شام ? ختم کلام
یه شهر ما رو سنگ میزدن از روی بام
دخت ابوترابم
من اسوهی حجابم
تو مجلس شرابم...
@narimani_matn
امام سجاد (ع) فرمود ما رو با یه طناب بههم بستن؛ جلوی این قافله منِ امام سجادم? عقب این قافله عمهم زینبه.
از اون طرف از جلو من رو با تازیانه میزنن؛ تند حرکت کن. از یه طرف تند حرکت میکنم بچهها زمین میفتن.
اما یه جایی رسیدیم هر چی این طناب رو میکشم میبینم این سلسله حرکت نمیکنه. تا پشت سرم رو نگاه کردم دیدم عمهم دم در مجلس حرام ایستاده؛ هرچی میکِشن میگه من وارد نمیشم...
فلذا میفرماید اینقدر با تازیانه بازوهای عمهم رو زدن...
(یاد چی افتادی؟)
از یه طرف امیرالمومنین رو دارن میکِشن? مادر ما حضرت زهرا دوید کمربند علی رو گرفت؛ نمیذارم علی رو جایی ببرین...
اون نانجیب اینقد با غلاف شمشیر به بازوی مادر زد....
یازهرا...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.: Weblog Themes By Pichak :.