سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غمناک‌ترین حادثه‌ی زندگی من
مِهرِ من و مهتابِ شبِ بندگی من

با اشک به دیوار و در کوچه نوشتم
این کوچه شده باعث شرمندگی من

با گریه‌ی من موج گرفت خشک‌ترین رود
با رفتنت امروز شده شهر مِه‌آلود

بدرود امیدم، نفسم، عشقِ عزیزم
آهسته برو، پشت سرت آب می‌ریزم

بدرود نگارم، همه‌ی دار و ندارم
باید تو رو به حضرت منان بسپارم

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

@seyedrezanarimani

میگن درِ جنت دیگه مسمار نداره
اونجا کسی با بال مَلَک کار نداره

باید روی گلبرگ شقایق بنویسن
گل تاب فشار در و دیوار نداره

انگار گلم اومده بودی که بری زود
کَز روز تولد به تنت رخت سفر بود

بدرود بهشتم، مَلَکم، روح بلندم
باید کفنت رو خودم انگار ببندم

بدرود قرارم، قمرم، باغ و بهارم
باید بدنت رو توی تابوت بذارم

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

@narimani_matn

آهسته بگم، دارم باهات حرف خصوصی
زینب رو نذاری چشم به راه شب عروسی

بوسیدی حسینت رو جلو چشای زینب
گفتی که گلوشو باید اینجور ببوسی

زهرا تهِ گودال برسونی خودتو زود
زینب دم خیمه میبینه دنیاشو نابود

بدرود حسینم، تو رو به خدا سپردم
پیراهنی که مادرمون داده آوردم

بدرود حسینم، مَه نیزه‌نشینم
باید تنت‌‌و زیر سم اسب ببینم

بدرود حسینم، حرمم، پشت و پناهم
صورت روی خاکا می‌کِشی پیش نگاهم

"سفر بخیر مسافرم ، پرستوی مهاجرم"

شاعر: #محمد_اسداللهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : سه شنبه 96/12/15 | 3:48 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه