اشک سحر دارم، غمی سرشار دارم
راهم بده که درددل، بسیار دارم
بیچارهام، بیسرپناهم، بینوایم
تنهای تنهایم، ولی غمخوار دارم
اظهار کردم عاشقم، اما نبودم
آلودهام، آلودهام، اقرار دارم
از توبهام، از ندبهام خیری ندیدی
تو قلب زار و من فقط آزار دارم
حق داری آقاجان اگر من را نبخشی
وقتی که بامن کار داری، کار دارم
خیلی محبت داشتی، داری هنوزم
خیلی به دوری از شما اصرار دارم
جان عزیزت، آبرو داری کن آقا
اصلاً بگو یک نوکرِ سربار دارم
امروز و فرداهای تو کی سر میآید؟
دلواپسم، چون حالتِ مُردار دارم
از سفرهای که فاطمه انداخت اینجا
یک لقمه نان دستم بده... بیمار دارم
محسن فدای مادرش شد، پشت در گفت:
در راه تو یک جان بیمقدار دارم
روضه:
این گریههای بیسخن اشکال دارد
یا این که چشمان حسن اشکال دارد؟
هرروز میشوئی سه دفعه پیرهن را
مادر، مگر این پیرهن اشکال دارد؟
وقتی که میدانی کسی پشت دری هست
پس با لگد وارد شدن اشکال دارد
دست مرا بشکن، ولی دست علی را...
بستن جلوی چشم من اشکال دارد
آیا نمیدانی که با این دست سنگین
سیلی زدن در گوش زن اشکال دارد؟
درشب تنی را دفن کردن مشکلی نیست
دفن جنازه بیکفن اشکال دارد
یک جای دیگر هم زن غساله میگفت:
من مطمئنم این بدن اشکال دارد
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همهی زندگی شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد سلسلهی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربهی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمهها ریخت بهم
.: Weblog Themes By Pichak :.