سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میخوای روایت پیغمبر مصداقت بشه، که به بی‌بی دو عالم فرمود دخترم نگران نباش، از امت من یه عده‌ای میان، مرداشون مثل زنا برا حسینت ناله میمیزنن، مویه میکنن، ضجه میزنن؛

تا این حرفو زد بی‌بی خیلی خوشحال شد، شروع کرد دعا کنه در حق من و تو...*

زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو
روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت
حسین....

@seyedrezanarimani

منم زینبی که غریبیتو دیدم
توی نصف روز از زمونه بریدم
تو میدونی داداش که من چی کشیدم
یه‌جوری به دور حرم می‌دویدم

تمام امیدم یهو ناامید شد
که باد مخالف وزید و شدید شد
تو گرد و غبارا تنت ناپدید شد
موهامو میبینی یه روزه سپید شد

*چرا داداش؟*

که دیدم به‌دورت عدو حلقه بسته
یکیشون با چکمه رو سینه‌ت نشسته
دیدم قاتلت رو که خنجر به دسته
صدام میزدی با دهان شکسته

هنوزم میتونم بگم روبه روتم
میدونی هنوزم به فکر گلوتم
من آتشفشانم نه،کوه سکوتم
خودم گریه دارم خودم روضه‌گوتم

@narimani_matn

همون روضه ای که گلوتو بریدن
با سرنیزه‌هاشون تو رو میکشیدن
منو مادرت رو گمونم ندیدن
که با مرکاباشون به روت میدویدن

چی از تو گذاشتن به جز تکه جامه
یه‌تیکه عبا و یه‌تیکه عمامه
همون تکه پیرهن همیشه باهامه
گاهی روی سینه‌م گاهی رو چشامه

واسه زخم سینه‌م همش التیامه
اگه سخته واسه‌‌ت نمیدم ادامه
تحمل کن اینو که حرفم تمامه
میخوام غیرتی شی آخه حرف شامه

صدای رقیه‌ست که تو ازدحامه
داره میگه آی زجر بزن از خدامه
بگم از سنان که مغیره‌مرامه
یزیدی که فکر یه بزم حرامه
حسین....




تاریخ : شنبه 97/1/4 | 10:18 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه