چون پشیمان نیستیم آقا پریشان می شود
فعل ما می بیند و هر روز گریان می شود
قلب او از دست ما خون است، غصه می خورد
بس که ما در غفلتیم از غصه نالان می شود
ما خطا کردیم، آقا دید و بر ما اشک ریخت
جای نفرین از خدا خواهان غفران می شود
از من و تو قلب او هر چند خیلی خون شده
خیر حق را بهر ما همواره خواهان می شود
دیدن نامحرمان دیدار او از ما گرفت
دیدنش تنها نصیب چشمِ پاکان می شود
ما به شهر معصیت ساکن شدیم و غافلیم
از گل نرگس که ساکن در بیابان می شود
خود نظر دارد که نامش بر لب ما جاری است
ور نه باغ گل کجا در کنج ویران می شود
روز و شب یاد لب عطشان جدش می کند
روضه خوان مقتل شاه شهیدان می شود
وقت غارت کردنش آمد صدا زد خواهرش
این حسین توست یا جدا که عریان می شود
تاریخ : یکشنبه 97/1/5 | 9:53 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.