بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ، وَاُمِّ اَحِبّائِکَ وَاَصْفِیائِکَ، الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِساءِ الْعالَمینَ، اَللّـهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَکُنِ الثّائِرَ اَللّـهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها، اَللّـهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى، وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلى، فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلاةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ أبیها مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها، وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.( صلوات بر حضرت زهرا سلام الله علیها، منبع: مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج1، ص 401)
السلام علیک ِ یا فاطمه، بریم در خانه ی امیر المؤمنین علیه السلام،شب اول روضه است،شما خاندان کَرَم هستید ، هر چه می خواهید شب آخر به ما بدهید، همین شب اول به ما عطا کنید، با یه اُمیدی اُمدیم اینجا یا زهرا
فکر کردن به غم و غصه ی مادر سخت است
خواندن روضه ی در چند برابر سخت است
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
حسنم به من بگو کوچه ی بنی هاشم چه خبر شد؟
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است
آخه حسینم خودم دیدم، که دشمن.... یازهرا
از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است
مادرم زهرا جان، ای چراغ خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام
زیر بار غم تو می شکند پشت پدر
زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است
هی میآمد کنار بستر زهرا،خودش پرستار بی بی است،شیخ مفید ،شیخ طوسی هر دو در اَمالی خودشان نقل کردند: و کان یمرضها بنفسه ،علی خودش پرستاری میکرد،از بین مردم مدینه فقط یه نفر کمک میکرد . وتعینه على ذلک أسماء بنت عمیس (رحمها الله) اسماء کمکش میکرد،پرستاری میکرد،اون شبی هم که میخواست غسل بده،بازم اسماء کمکش کرد. بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
دل حیدر دل کوه است، دل کوه آری
ولی این داغ برای دل حیدر سخت است
من همان اول بسم الله اشکم جاری است
چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است
***
خواندن روضه ی در سخت است ای مرثیه خوان
از خداحافظی فاطمه این بار بخوان
اجازه بدهید من روضه ی خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم،امیرالمؤمنین نماز ظهر رو در مسجد خواند،قصد منزل کرد. إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ حَزِینَاتٍ. در بین راه کنیزها رو مشاهده کرد، همه دارند گریه میکنند، اینقدر مضطربند،اینقدر پریشانند، امیرالمؤمنین تا زنها رو دید فرمود: مَا الْخَبَرُ چه خبر شده؟ نکنه زهرام رو از دست دادم؟ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ چرا مضطربید چرا رنگ هاتون پریده؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین: أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو ببینی بشتاب. علی جان زهرا رو دریاب،یه جمله ای هم گفتند: وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا، بعیده به زهرا برسی. امیرالمؤمنین وارد منزل شد، فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ، عبا از دوش برداشت وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ، عمامه برداشت، وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا . زهرای مرضیه داخل بستر،چشم ها رو بسته،آمد سر بی بی رو به دامن گرفت،شروع کرد بی بی رو صدا زدن، وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ،صدا زد یا زهرا صدایی نشنید، فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ بار سوم،بار چهارم صدا کرد بی بی جواب نداد، یه جمله ای گفت، صدا زد: یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ، من علی مظلومم، دلش به رحم آمد، فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ چشم های مبارک رو باز کرد،شروع کرد علی رو نگاه کردن، خیلی این جمله جانسوزه، وَ بَکَتْ وَ بَکَى هر دو شروع کردن های های گریه کردن،زهرای من بانوی خانه ی من چی شده؟ عرضه داشت: یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ علی جان مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم، پدرم رو در خواب دیدم،رسول خدا فرمود: یَا بُنَیَّةِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ پدر من فرمود: دخترم بیا من مشتاق دیدن توأم، بعد شروع کرد آرام آرام وصیت کردن: فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی علی جونم اگه من رو غسل میدی لباس من رو از تن بیرون نیآر،من نمیدونم چی شد، آخه وقتی بی بی رو غسل میداد،یه وقت سر به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،آقا مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید، همه صدا بزنید یا زهرا.....
تاریخ : پنج شنبه 99/9/20 | 10:44 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.