سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلند بلند برا حضرت زهرا گریه کنید ، مجلس جوان هست ، یکی اومد خدمت پیغمبر گفت آقا من خواب دیدم سقف خونم رو سرم خراب شده" پیغمبر فرمود خدا خیر کنه ، رفت . اصحاب گفتن آقا تعبیرش چیه ؟ گفت این زنش میمیره " داغ همسر آقا از داغ مادر هم سخت تره ..."مخصوصا اگه یکی بچه های قد و نیم قد داشته باشه "

امیر المومنین چهارتا ،پنج تا بچه داشت" بزرگه هشت سالش بود کوچیکه دو سالش بود " خونه نشین میشه آدم ... حالا از فردا علی واقعا آقا خونه نشین شد ... مدت ها بیرون نیمد" آخر این سلمان و دیگر اصحاب دلشون تنگ شد ... سلمان پیرمرد بود، گفتن تو برو علی رو راضی کن عمامه بزار سرش ، عبا بزار دوشش بیارش مسجد ، هم هواش عوض میشه هم ما یه زیارت می کنیم ... بابا دلمون یه ریزه شده براش ...

سلمان اومد" خیلی تلاش کرد اول گفت علی جان چرا بیرون نمیای؟؟ همین که گفت چرا بیرون نمیای،علی یتیمای فاطمه رو نشون داد ...

گفت دیدم حسن یه گوشه کز کرده ... حسین یه گوشه ... یه جمله بگم ناله بزنی ...

همه ی بچه های فاطمه گریه می کردن،اما حسن یه جور دیگه گریه می کرد ....

امروز فاطمه بستر بیماریشو تو خونه جمع کرد ، امروز صبح بلند شد " مریض داشتی؟؟ همین بسترش رو جمع می کنه همه بچه ها خوشحال میشن ... امام حسن یه نگا به امام حسین می کرد یه لبخندی میزد میگفت الحمدالله مادرمون حالش بهتره ...

زینبین به هم نگاه میکردن ... بلند شد اومد به اسماء گفت فضه ، اسماء برین کنار امروز کارای خونه رو همه رو خودم انجام میدم ....تمام خونه رو مرتب کرد ... امروز بچه هاشو حمام کرد ... مادر دیدین آقا چه جور قربون صدقه بچه ش میره ؟؟وقتی امام حسین رو میشست ، هی صورتش رو می بوسید ... سینه ش رو می بوسید ... شکمش رو می بوسید ... دستش رو می بوسید ... هی قربون صدقه امام حسین می رفت ....

هر جا رو که می بوسید مجروح شد .....

زینب رو غسل داد ، بچه ها رو شستشو داد موهای زینب رو شونه کرد .... موهای امام حسین رو شونه کرد ....

حیف است از آن زلف که زهرا زده شانه

سر پنجه ی دشمن عوض شانه ...

نون پخت حضرت زهرا ، من نمی دونم این نون ها تا چند رو تو خونه ی فاطمه بود ؟؟ اما بچه ها هر وقت می خوردن میدیدن بوی مادر میده ... تمام خونه رو مرتب کرد ... بعد خونه رو خالی کرد ...

 

سخته یه مادر جوان جوون بده ، بچه های قد و نیم قد تماشا کنن ... به حسنین گفت حالم بهتره ولی برید شفای کامل من رو از پیغمبر بگیرید " حسنین هم ذوق زده رفتن ، گفتن بریم شفای مادرمونو بگیریم ...

زینبین هم خونه ی فامیلا فرستاد ... خونه خالی شد ....

گفت حالا اسما، بیا کمک کن  خودمو میخوام بشورم ...

تمام این خون هارو شست امروز ... گفت شب که علی می خواد غسل بده ، خیلی اذیت نشه....

علی داغ دیده ست ....

علی دلشکسته ست ، علی طاقت نداره بدن خونی فاطمه رو ببینه ...

بعد فرمودن اسماء : بیا بستر منو وسط اطاق رو به قبله بنداز ...

حاج اصغر زنجانی میگفت آقا بستر رو کنار میندازن ، شما هر جا بری آقا وسط کسی بستر نمی ندازه .... می دونی چرا ؟؟؟

می گفت آخه چشمای فاطمه دیگه از در و دیوار می ترسه ....

مار گزیده آقا دیگه از ریسمان سیاه و سفیدم می ترسه ... گفت یه بار بین در رو دیوار قرار گرفتم ....

وسط اتاق رو به قبله ، بعد گفت مدتی اسماء منو صدا نزن ، بعد مدتی اگه دیدی جوابت نمی دم علی رو خبر کن ... بدون من جان به جان ....

اسماء میگه بعد مدتی آمدم دیدم بی بی رو به قبله خوابیده ، یه ملافه ی سفید روش کشیده ، هی صدا زدم : السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ... یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ ... می گه هی صدا زدم ...

میگه همین که روپوش رو زدم کنار دیدم بی بی دستش رو صورتش گذاشته خوابیده ....

وای......شاید هفتاد و پنج روز هست اسماء میخواد صورت فاطمه رو ببوسه پیش نمیاد ... گفت خوابیدم ... صورتم رو گذاشتم رو صورت بی بی ... هی میگفتم دختر پیغمبر، سلام من رو به پیغمبر برسون ...

یه وقت دیدم حسنین سراسیمه اومدن خونه ... اسماء ، مادرمون کجاست؟ گفتم مادرتون خسته ست ، رفته ، خوابه ...

گفتن نه، مادر ما هیچ وقت این موقع روز نمی خوابید ...

گفتم من حالا یه خورده غذا برا شما گذاشتم ، گفتن کی دید ما بدون مادر غذا خورده باشیم....

اسماء خیال کردی ما بچه های معمولی هستیم؟ به خدا قسم از کنار قبر پیغمبر فاصله نگرفته بودیم مگر اینکه دیدیم هاتفی هی صدا میزند : مردم کنار برید اینا یتیم های فاطمه هستن ....

یه وقت سراسیمه اومدن ... خودشونو انداختن رو بدن فاطمه ....

هی میگن مادر ...




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:48 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

?روضه _ شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها
بنفس ...حاج میثم مطیعی


#????????????
ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو
جانم به لب رسید برایت، سخن بگو
*زهرا! دل ِ علی برا حرف زدنت تنگ شده،زهرای من وقتی صورتت رو می دیدم،غم های عالم از دلم می رفت،غیر این مدت آخر که قضیه بر عکس شد،وقتی صورت مبارکت رو نگاه می کردم،غم های عالم به دلم می نشست،زهرا! دلم برا صدای ِ ملکوتیت تنگ شده،صدات غم از دل ِ علی می بُرد.*
جانم به لب رسید برایت، سخن بگو
*با علی حرف بزن، "کَلِّمینِی" . زهرا جونم وقتی نافله می خوندی،صدای مبارکت رو می شنیدم،وقتی قرآن تلاوت می کردی،وقتی علی رو صدا می زدی:یاابالحسن!. اما زهرا الان کنار تربتت نشستم،یه صدا زدنت علی رو کشت،هنوز ناله ی یا فضه ی تو مانده به گوشم،اون لحظه ای که فضه رو صدا کردی: "یا فضّةُ خُذینی وَ الله قَد قُتِلَ ما فی أحشائی." فضه به داد برس،محسنم رو کشتند.*
ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو
جانم به لب رسید برایت، سخن بگو
در غربت مدینه تویی همدم ِ علی
دل تنگ شد برای صدات،سخن بگو
*زهرای من! الان با نشنیدن صدات دارم جون میدم،نه تنها علی،بچه هاتم دارن می میرند،مثل فردا پسراش اومدن هی صدا زدن: "کَلِّمینِی یا اُما! فَـأَنـَا ابْـنُک الحُسَین،" اما امشب جواب بچه هاش رو داد،موقعی که علی غسل رو تمام کرد،کفن کرد،بندهای کفن رو بست، حسنین آمدند،ناله زدند، "کَلِّمینِی، کَلِّمینِی"،می گفتند،یه وقت دست هارو از زیر کفن بیرون آورد، دو تا آقازاده رو به سینه چسبانید،امیرالمؤمنین قسم یاد کرد" أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ" پسراش گفتن:با ما حرف بزن،اما زهرا ناله زد، مثل اون موقعی که بین در و دیوار بود،زهرا،همیشه پدر صدای تو رو می شنید، غم از دل ِ بابا می بردی،اما اون جا یه جور دیگه ناله زدی، :"یا أبَتاه! هکَذا یُفعَلُ وَ ابنَتِکَ"! ببین دارن با دخترت چه می کنند.امشبم ناله زد، وقتی علی از غسل فارق شد،دست ها رو از زیر کفن بیرون آورد،ناله زد،صیحه زد،اما زهرا با ناله ی تو ملائکه ی آسمان ها همه سوختند، ببین با دل علی چه شد؟ زهرای من موقع غسل و کفن ناله زدی،علی هم یه ناله ای زد، به همه گفته بود آروم گریه کنید،مردم مدینه خبر دار نشن، شاید حیفش اومد بیان کنار جنازه ی مادر، صورت بچه هاش رو کبود کنند، اما یه وقت دست به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،علی مگه بازوی ورم کرده اش رو ندیده بودی؟ *
در خاک نیست جای تو،خاموش می شوی
من می روم به خاک به جایت، سخن بگو
*یه ذره با علی حرف بزن،دردهای دلت رو به علی که نگفتی،زخم های بی شمارت رو برای علی نشمردی،علی تنها مونده،روضه ام تموم ِ،شام غریبان همیشه روضه اش کوتاهه*
هم صحبت همیشه ی جمع ملائک ِ
اینک علی فتاده به پایت،سخن بگو
*نمیدونم شاید زهرا باهاش حرف نزد،یه وقت رو کرد سمت قبر پیغمبر،صدا زد:یارسول الله، شروع کرد با پیغمبر حرف زدن، "قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی" صبر ِ علی کم شده.زهرای من:*
با بازوی ِ شکسته،تویی حامی ِ علی
آه! ای شکسته دست ِ دعایت، سخن بگو
ای خطبه ی فصیح تو چون روضه آتشین
دنیا سکوت کرده برایت،سخن بگو
??????
زهرا گذشت و خاطره هایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش هنوز هست
??????
عصا سلاح ِ کلیم است،نی سلاح علی
علی به وقت حوادث عصا نمی گیرد
عصای فتح یدالله ذکر ِ یا زهراست
بدون فاطمه فیض از خدا نمی گیرد
*ده مرتبه همه بی بی رو صدا بزنند:یازهرا.....*
#میثم_مطیعی




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:46 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

روضه مادر سادات زهرای مرضیه سلام الله علیها
با نوای=
حاج میثم مطیعی

?????????
ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو

*زهرا! دل ِ علی برا حرف زدنت تنگ شده،زهرای من وقتی صورتت رو می دیدم،غم های عالم از دلم می رفت،غیر این مدت آخر که قضیه بر عکس شد،وقتی صورت مبارکت رو نگاه می کردم،غم های عالم به دلم می نشست،زهرا! دلم برا صدای ِ ملکوتیت تنگ شده،صدات غم از دل ِ علی می بُرد.*

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو
*با علی حرف بزن، "کَلِّمینِی" . زهرا جونم وقتی  نافله می خوندی،صدای مبارکت رو می شنیدم،وقتی قرآن تلاوت می کردی،وقتی علی رو صدا می زدی:یاابالحسن!. اما زهرا الان کنار تربتت نشستم،یه صدا زدنت علی رو کشت،هنوز ناله ی یا فضه ی تو مانده به گوشم،اون لحظه ای که فضه رو صدا کردی:"یا فضّةُ خُذینی وَ الله قَد قُتِلَ ما فی أحشائی." فضه  به داد برس،محسنم رو کشتند.*

ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو

در غربت مدینه تویی همدم ِ علی

دل تنگ شد برای صدایت،سخن بگو
*زهرای من! الان با نشنیدن صدات دارم جون میدم،نه تنها علی،بچه هاتم دارن می میرند،مثل فردا پسراش اومدن هی صدا زدن: "کَلِّمینِی یا اُما! فَـأَنـَا ابْـنُک الحُسَین،" اما امشب جواب بچه هاش رو داد،موقعی که علی غسل رو تمام کرد،کفن کرد،بندهای کفن رو بست، حسنین آمدند،ناله زدند، "کَلِّمینِی، کَلِّمینِی"،می گفتند،یه وقت دست هارو از زیر کفن بیرون آورد، دو تا آقازاده رو به سینه چسبانید،امیرالمؤمنین قسم یاد کرد" أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ" پسراش گفتن:با ما حرف بزن،اما زهرا ناله زد، مثل اون موقعی که بین  در و دیوار بود،زهرا،همیشه پدر صدای تو رو می شنید، غم از دل ِ بابا می بردی،اما اون جا یه جور دیگه ناله زدی، :"یا أبَتاه! هکَذا یُفعَلُ وَ ابنَتِکَ" ببین  دارن با دخترت  چه می کنند.امشبم ناله زد، وقتی علی از غسل فارق شد،دست ها رو از زیر کفن بیرون آورد،ناله زد،صیحه زد،اما زهرا با ناله ی تو ملائکه ی آسمان ها همه سوختند، ببین با دل علی چه شد؟ زهرای من موقع غسل و کفن ناله زدی،علی هم یه ناله ای زد، به همه گفته بود آروم گریه کنید،مردم مدینه خبر دار نشن، شاید حیفش اومد بیان کنار جنازه ی مادر، صورت بچه هاش رو کبود کنند، اما یه وقت دست به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،علی مگه بازوی ورم کرده اش رو ندیده بودی؟ *

در خاک نیست جای تو،خاموش می شوی

من می روم به خاک به جایت، سخن بگو

*یه ذره با علی حرف بزن،دردهای دلت رو به علی که نگفتی،زخم های بی شمارت رو برای علی نشمردی،علی تنها مونده،روضه ام تموم ِ،شام غریبان همیشه روضه اش کوتاهه*

هم صحبت همیشه ی جمع ملائک ِ

اینک علی فتاده به پایت،سخن بگو

*نمیدونم شاید زهرا باهاش حرف نزد،یه وقت رو کرد سمت قبر پیغمبر،صدا زد:یارسول الله، شروع کرد با پیغمبر حرف زدن، "قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی" صبر ِ علی کم شده.زهرای من:*

با بازوی ِ شکسته،تویی حامی ِ علی

آه! ای شکسته دست ِ دعایت، سخن بگو

ای خطبه ی فصیح تو چون روضه آتشین

دنیا سکوت کرده برایت،سخن بگو

***

زهرا گذشت و خاطره هایش هنوز هست

در مسجد مدینه صدایش هنوز هست

***

عصا سلاح ِ کلیم است،نی سلاح علی

علی به وقت حوادث عصا نمی گیرد

عصای فتح یدالله ذکر ِ یا زهراست

بدون فاطمه فیض از خدا نمی گیرد

*ده مرتبه همه بی بی رو صدا بزنند:یازهرا.....*




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:45 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

روضه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ?
سید مجید بنی فاطمه
??????????????????
کی دیده که پرنده ای،کنارلونه گم بشه
یه مادری توکوچه ای،که داره خونه گم بشه
آخه چطور تو رو زده،( که خون به چشمت اومده)2
*میخوایم باهم برا  مادرمون بخونیم ما نبودیم توکوچه داد بزنیم *
ای جوان مرتضی
  *میگی بامن*
  ای جوان مرتضی،نیمه جان مرتضی
  *بگم بعدشو*
    قدکمان مرتضی
ای جوان مرتضی
*چه کنم اگه امشب نگیم کی بگیم *
توی کمین نشسته و کمربه کینه بسته و
*تومیگیری*
یه نامه پاره پاره و یه گوشواره شکسته و
*من از شما سوال دارم آی باغیرتا*   
بگوبه هرکی دشمنه،کسی زن و  نمیزنه
*میخوام امشب نفرین کنم  الهی بشکنه دست مغیره،  نامرد یه جوری به بازوی مادرم زد،که امام صادق فرمود: علت شهادت مادر ما از اون ضربه های متعدد قنفذ بود، اینقده به بازوهای مادر زد بازوهاش ورم کرده بود .چه قدر سخته آدم یه منبر براش درست کنن مردم رو دعوت کنن بیاد بالا منبر بگه مادرشو چه طور زدن، فقط یه جمله بهت بگم یه جوری زدن خانم 18 ساله دیگه نمیتونست خوب نفس بکشه....دیگه نتونست یه بارحسین رو بغل بگیره،بگم؟یاگوشتو بگیر یا زن و مرد داد بزنن*
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم
دلم میخواهد چشمانم نمی دیدند جایی را
    که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم
*آخ مادر،داد بزن،حالا که قراره روضه کوچه خونده بشه بزار بگم یکی میگه مادرمو نبرید،یکی میگه بابامو نبرید ،یکی میگه مادرمو نزنید،من زود میخام روضه رو جمعش کنم ،زینب بچه اس داره نگاه میکنه داره همه این حرکات مادروبه خاطر می سپره دید مادرش باپهلوی شکسته اومد همه رو کنار زد، حتی قنفذ هم نتونست جلوی مادرمونو بگیره ، اومدمسجد گفت: مگه زهرا مرده علی رو می برید؟ تا علی بیرون نیاد زهرا برنمیگرده، صحیح و سالم علی رو برگردوند تو خونه، یادگرفت گفت: باید منم مثل مادرم باشم، اماممو هرجا بردن برگردونم،  زد از خیمه بیرون گفت: میرم گودال برش میگردونم، اما وقتی اومد نگاه کرد دید یه نانجیبی روسینه حسین......سری به نیزه .... بلند است دربرابر زینب،این دستت بیاد بالا امشب،اگر این شهر نفس میکشه به خاطر شما گریه کن هاس، به خاطر شماگریه کنای حضرت زهراس، دستتو بیار بالا،به عشق مادرش، امشب فرمود: علی جان! البته بهت بگم با یه چشم نگاه کرد،چون بعد کوچه یه چشمش باز نمی شد،آروم یه نگاه کرد گفت: علی! من از اون روز اولی که اومدم تو خونه ی تو، بابام هم سفارش کرد ازتو هیچی نخواستم، هیچی نخواستم ،اما الان یه خواهشی دارم، بگو قربونت برم، گفت:علی جان! منو شب غسل بده، منو شب کفن کن، علی جان! منو شب توقبر بذار، همه ی وصیتارو کرد، چرا چون تا قیامت بدونن چرا حبیبه ی خدارو شبونه غسل دادن .....یه نگاه کرد، اینو شماها نمی گیرید، زن ها بهتر میگیرن، یه مادر وقتی میخواد از دنیا بره، میگن: یه سن و سالی داره، میگه دخترمو شوهر دادم ،پسرم سر زندگیشه، اما من نمیدونم این روزگار چه کرد بافاطمه ؟ بچه های قد و نیم قد داشت، از خدا طلب مرگ کرد،یه نگاه کرد گفت :علی! بچه هامو به تومی سپرم، سفارش حسن رو کرد، سفارش کلثوم، اما سفارش حسین مثل نامش سفارشش یه جور دیگه بود ، گفت: علی جان شبا بالاسر حسین من یه کاسه آب بزار*




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:44 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

دست نوازشش دگر از کار مانده است

در بازویش مدال غم یار مانده است

با این که نا نداردو قدش کمان شده

چون کوه پشت حیدر کرار مانده است

زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد...

*به خدا خیلی حرفا رو نمیشه زد" هیچ وقت کسی نمیتونه بگه،مثل،مادرمو زدن " آره والا،سادات بده یه پسر بیاد بگه مادرمو زدن .... اما من میگم*

چنان سیلی سریع و بی هوا آمد ...

خودم دیدم ......

ننم ای وای .... ننم ای وای ....

عزیزم هنوزم ، تو خیلی جوونی

مگه قول ندادی کنارم بمونی

داری با سکوتت منو می سوزونی

سه ماهه که روتو ازم می پوشونی ...

علی رو حلال کن که پهلوت شکسته ....

*فاطمیه نیومده هنوز،چه خبرتونه؟!! این برا اونا که گریه نکردن میگم*

علی رو حلال کن که پهلوت شکسته

علی رو حلال کن که بازوت شکسته

*امام زمان (عج) ازت معذرت میخوام اینو میخوونم*

روی پیرهن تو دیدم خون تازه

دیدم داره اسما،یه تابوت میسازه

مرو نور خونم ... مرو مهربونم ... 2

*تو همین روزا بود اومدن عیادت مادرمون،بزار اینجوری بگم،گفت خیلی سال پیش اولادش تو مدرسه معلمه صداش کرد،گفت سید بیا برا پسرت"

رفتیم شروع کرد بی ادبی کردن،حرفایی رو زد یه نگا کردم دیدم بغض کرده" گفت به بچه م اشاره کردم هیچی نگیا، معلمه"خیلی بهم ریختم؛ گفت بچه م که رفت به معلمه گفتم ساداته ... مادرش زهراست ..."اگه دلش بشکنه واویلا ...

گفت صبح اول صبح معلمه زنگ میزنه، آنی الان بیاین مدرسه،هی پرسیدم طوری شده؟!! گفت بیا بیا ..." رسیدم مدرسه میخواست دستامو ببوسه،پاهای بچه مو ببوسه،چرا چی شده؟؟؟ گفت مادرمو خواب دیدم .... مادرم سیده ست ...." گفت چه کار کردی با پسر زهرا ...." من همین جا یه گریز بزنم ...."

مگه امام حسن ،پسر سادات نبود ...؟!!! یه بغضی کرد ...." آه .... سه ماه هی نگا میکرد به مادر ... یاد اون روز افتاد .... رو پا وایساد .... هر کاری کرد نشد ...،دست رد شد .... یه جوری خورد .... صورت به دیوار خورد .... آه .... گوشواره شکست .... یا زهرا .....

صدات برسه مدینه یا زهرا .....*

ببین دشمنم قد علم کرده زهرا

*اومد بالاسرش*

چقدر پلکای تو ورم کرده زهرا ...

همونی که می زد تو رو تازیونه

برای عیادت اومد توی خونه ....

* گفت فاطمه م،اومدن دم در،فاطمه جان،همونایی که به تو جسارت کردن (ببین اینجا ولایت پذیری رو ببین) نگاه به امیرالمؤمنین کرد گفت خونه،خونه ی تو" بیت بیتک" اگه تو میگی بیان،بیان" اما من ازینا نمیگذرم .... آه به بابام شکایتشونو می کنم،

تموم امیدم،همه ناامید شد

یه جوری لگد زد که بچم شهید شد ...

*امام زمان،سادات من معذرت میخوام*

دیدم خونمون شد برات قتلگاهو

زدن چل نفر  وای ... زن پا به ماهو

نرو نور خونم .... نرو مهربونم ....

مرو ای جوونم ......

#روضه_حضرت_زهرا




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:43 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

از امام هشتم من توشه میخوام
طواف ضریح شش‌گوشه میخوام
بین الحرمین و هوای حسین
میتپه دلم با نوای حسین
هیچ جا تو این عالم به خدا نمیشه
کربلای حسین2

هوا هوای حسین ، هوا هوای حرم
شبی برام نمیشه مثِ شبای حرم

بی‌قرار ضریح شش‌گوشم
از عشق ارباب مست و مدهوشم
هر سال تو حرم امام رضا
مشکیِ محرم‌و میپوشم

ای شاه کرم حسین
سایه‌ت رو سرم حسین
میمیرم کربلا نرم حسین

"ای شاه کرم حسین
سایه‌ت رو سرم حسین
میمیرم کربلا نرم حسین"

@seyedrezanarimani

کرببلات آقاجان دیدنیه
خاک حرم تو بوسیدنیه
اونی که نداره تو رو بی‌کسه
الهی که امشب تو این جلسه
دستی که ادب کرد برات سینه زد
به حرم برسه2

سرم رو تربته و عبادتت میکنم
شبا همش توی خواب زیارتت میکنم

خدا توی روضه‌هات بانیه
جز تو هرچی تو دنیا فانیه
تو روضه‌هات خدایی‌تر میشم
از بس این مجالس نورانیه

عشق مادرم حسین
شور آخرم حسین
میمیرم کربلا نرم حسین

"ای شاه کرم حسین
سایه‌ت رو سرم حسین
میمیرم کربلا نرم حسین"

@narimani_matn

شرابی به غیر از کوثر نمیخوایم
سرمونم میدیم ما سر نمیخوایم
میخوایم سرمون رو بدن نباشه
جنازه‌مون بین کفن نباشه
میخوایم که محل شهادتمون
تو وطن نباشه2

قسم به نون و قلم ، به پرچم و به علم
که جاودانه شدن ، مدافعان حرم

تا ابد هستیم زیر دینشون
مدیون ذکر یا حسینشون
تو قنوتمون میگیم ای خدا
کاش میشد ما هم بودیم بینشون

این چشمِ ترم حسین
اینه باورم حسین
تو راهت جدا شه سرم حسین

"ای شاه کرم حسین
سایه‌ت رو سرم حسین
میمیرم کربلا نرم حسین"




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:41 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

دیگه از دست خودم یه جورایی سیر شدم
جوونیمو باختم و تو گناهام پیر شدم

میدونم خیری ندیدی از من گدای رسوا
فقط آبروتو بردم، مایه‌ی ننگتم آقا
اینم از مهربونیته، منو جا دادی تو خوبا

بگو تکلیف دل غلام سیاه تو چی میشه
من که سنگ عشقتو به سینه‌ام زدم همیشه

"آقام آقام یاحسین ؛ آقام آقام یاحسین"

@seyedrezanarimani

عمریه عشقتو من، میون دلم دارم
هوامو خیلی داری، دیگه من چی کم دارم

چقده سخته یه روزی، از تو دور بشم یه لحظه
زندگیم میشه جهنم، به خدا عذاب محضه
دنیا هیچ، حتی بهشتم بی‌تو واسم نمی‌ارزه

به تو وابسته شدم، آقا شدم جلب مرامتم
میگم از ته دلم، که خیلی خیلی من میخوامت

"آقام آقام یا حسین ؛ آقام آقام یا حسین"

@narimani_matn

توی این دنیا آقا، من ندارم هیچ غمی
همیشه قرصه دلم، آخه تو پناهمی

وقتی دلتنگ تو میشم، از چشام بارون میبارم
میگم السلام ای آقا، من فقط شما رو دارم
دوست دارم موقع مرگم، سر روی پاهات بذارم

دست بکش روی سرم، دلم میخواد برا تو باشم
از تو و کرببلا، خدا نیاره من جدا شم

"آقام آقام یا حسین ؛ آقام آقام یا حسین"
 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:37 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

هنوز غمت تازگی برام داره
هنوز دل شیعه بی‌قراره
هنوز علی یاوری نداره
آقام غریبه2

هرکی فاطمیه هیئت میاد سوا شده‌ی دست فاطمه‌ست
هرکی فاطمیه سینه‌زنه جدا شده‌ی دست فاطمه‌ست

"ما سینه‌زنا پای پرچم ایستادیم
ما سینه‌زنا به ولایت دل دادیم
ما سینه‌زنا اهل حیدرآبادیم"

@seyedrezanarimani

شیعه عزاداره تا خود محشر
هنوز به پاست کینه‌های خیبر
هنوز پر از دشمناته مادر
شهر مدینه2

زیر دینتن تا خود ابد تمومی نوکرای علی
کاشکی مثل تو ما بدیم یه روز جوونیمونو برای علی

کشتنت تورو دشمنای پیغمبر
کشتنت تورو سر کینه از حیدر
کشتنت تو رو بین شعله پشت در

"ما سینه‌زنا پای پرچم ایستادیم
ما سینه‌زنا به ولایت دل دادیم
ما سینه‌زنا اهل حیدرآبادیم"

@narimani_matn

ما که بنده‌ی حضرت امیریم
مسلمون خطبه‌ی غدیریم
خدا کنه پای تو بمیریم
مثل شهیدا2

ماکه آبرومونو داریم از بنده‌پروری و مرام تو
فاطمیه ما هوایی‌تریم برا جمعه‌ی انتقام تو

ما منتظر صاحب این دنیاییم
ما منتظر روز وصل آقاییم
ما منتظر انتقام زهراییم

"ما سینه‌زنا پای پرچم ایستادیم
ما سینه‌زنا به ولایت دل دادیم
ما سینه‌زنا اهل حیدرآبادیم"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:36 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

چاه گفتم آتشی بر این جگر افتاده وای
روضه خوان با گریه یاد میخ در افتاده وای

آنقدَر سنگین لگد زد درب از جا کنده شد
فاطمه پشت در از داغ پسر افتاده باز

عالمی گویند یازهرا ولی زهرا حسین
ما همه هستیم بالاتر زِ هَر بالا حسین

هرشب جمعه مُرَدّد میشوم در کار خویش
مانده‌ام العفو گویم یا بگویم یاحسین

@seyedrezanarimani

هرچه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به اصرار، خودم فهمیدم

راز حبس نَفَس و جوشش خون از سینه
از فرو رفتن مسمار خودم فهمیدم

@narimani_matn

آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد؟
پهلوی تو خونریزی بسیار نگیرد؟

در چند نفس پخش کن این یک نفست را
تا پیرهنت حالت گُلدار نگیرد

به فکر خودت باش که این دسته‌ی دستاس
از دست ورم‌کرده‌ی تو کار نگیرد

خون‌مُردگیِ چشم تو درمان که ندارد
پس گریه نکن تاری بسیار نگیرد

یک ذره تکان خوردن تو فاجعه‌ساز است
آرام بمان پهلویت این‌بار نگیرد

دیشب سر سجاده دعای حسن این بود
که مادر من دست به دیوار نگیرد

مادر شدنت را به لگد از تو گرفتند
ای کاش کسی حسرت دیدار نگیرد

نجار بنا بود که بی میخ بسازد
تا عمر مرا این در و مسمار نگیرد

 برخیز که یک شهر به این خانه نخندند
به سوختن پیکر پروانه نخندند

@seyedrezanarimani

.... (بعد این بیت دل آدم خود به خود میره کربلا....)

یه نگاه به جوونش کرد:

"پیش دشمن مَپَسند این همه من گریه کنم"

هی صدا میزد پسرم پاشو با پای خودت برگرد خیمه؛ اینا همه دارن مسخره میکنن، همه دارن کف میزنن، هلهله میکنن....
یه مرتبه رو کرد سمت خیمه‌ها؛ صدا زد:

"جوانان بنی‌هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم"

اما یه مرتبه همه دیدن آقا اباعبدالله (ع) خم شد؛ لحظه‌ی آخره، حسرت یه بوسه به جوونش رو دل حسینه.
پدر آرزو داره بچه‌ش رو ببوسه؛ اما بعضی وقتا حیا میکنه، روش نمیشه...
یه مرتبه دیدن حسین خم شد، صورتش رو به صورت جوونش گذاشت.
راوی میگه هفت مرتبه گفت:  "ولدی" پسرم، میوه‌ی دلم، علی اکبرم...

"لشکرِ کوفه و شام اِستاده
به تماشای شَه و شَهزاده

شَه روی نَعش پسر افتاده
همه گفتند حسین جان داده"

اگه الان کربلا بودیم نمیتونستم این روضه‌رو بخونم، چون فرمود شب‌های جمعه مادرم کربلاست، یه وقت نکنه روضه‌ی علی من رو بخونی...
آخه این جوون خیلی شبیه مادره، برای همینه مادر به این روضه حساسه.
اگه پهلوی مادر ما رو بین در و دیوار قرار دادن، تو کربلا هم نیزه به پهلوی علی‌اکبر زدن...

حسین....




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:35 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

یک بار دیگر مستجابم کردی آقا
بد بودم اما انتخابم کردی آقا

در مجلس روضه مرا هم راه دادی
با لطف خود نوکر حسابم کردی آقا

اصلا نگفتی که برو، برگرد، جا نیست
آه، از خجالت خیس آبم کردی آقا

کوه گناهم را تو نادیده گرفتی
با یک دعا کوه ثوابم کردی آقا

مثل همیشه آبروداری نمودی
پیش همه عالیجنابم کردی آقا

@seyedrezanarimani

از اولش کار تو ذره‌پروری بود
در آخرش هم آفتابم کردی آقا

بال فرشته فرش راه عرشی‌ام شد
تا نوکر زهرا خطابم کردی آقا

زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی
با این قباله کامیابم کردی آقا

یک "آه مادر" گفتی و آتش گرفتم
از میخ گفتی و کبابم کردی آقا

*شاعر : #محمد_فردوسی

 

 

 

 

 

مشکل گشا رو حاجت‌روا کن
چشاتو وا کن ، فاطمه جانم
فکری به حال این بچه‌ها و...
...این مرتضی کن، فاطمه جانم

چشاتو وا کن ، نگو که دیگه
درب بهشت من مُهر و موم شد
منو صدا کن ، نگو که هرچی
میون ما بود دیگه تموم شد

تا ناله‌ی "وا اُمّا" شنیدم
پیراهن صبرم‌و دریدم
نمیدونم من چه‌جور رسیدم!
گاهی نشستم ، گاهی دویدم
تو رو که دیدم ، دیگه بریدم
خودم رو تا پیش تو کشیدم
آرزوم این بود زنده‌ت ببینم
حقم نبود کردی ناامیدم

@seyedrezanarimani

یه بار علی جان برا تو مردم
زنده شدم باز برات بمیرم
برای اشک چشات بمیرم
برای بغض صدات بمیرم

اشک چشاتو بذار بگیرم
به روی زخمام برا تبرک
اینم بگم که شفام همینه
"هذا فِراقٌ بَیْنی وَ بَیْنُک"

بمیرم ای که بابای خاکی
حالا تو و سر تا پای خاکی
دستای خاکی ، پاهای خاکی
عمامه خاکی ، عبای خاکی
دلم رو برده یه جای خاکی
چادر و اون ردپای خاکی
شکسته گوشواره‌های خاکی
گریه‌های مجتبای خاکی

@narimani_matn

آخ گفتی کوچه دلم رو کنده
نامرد کوچه بهم میخنده
هی میگه قنفذ، رو به مغیره
که مالیات به این روزا چنده

شد حرف قنفذ، چطوره بازوت؟
گفتم مغیره، چطوره پهلوت؟
از وقتی پاشون وا شد به خونه
وا شد به این خونواده تابوت

وا شده لبهات دوباره خندون
تابوت‌و ساختم با دست لرزون
راحت خیالِت از بابت اون....
...نزنه میخاش از جایی بیرون

راستی ز در هم با چشم گریون
بیرون کشیدم اون میخ پر خون
راحت خیالِت از بچه‌هامون
کاش در نداشت این صحن و سرامون

 

شور:::::::

 

 

 

هرچی پایان خوشه مال ماهاست
آخر قصه‌ی ما کرببلاست
با حسین بودن و موندن به خدا
راه و رسمش اقتدا بر شهداست 

من تو و عشقتو باور کردم
عمرم‌و تو روضه‌هات سر کردم
پای درس انقلاب با شهدا
درس عاشقی رو از بر کردم

"ثاراللّه سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم
ثاراللّه حَربٌ لِمَن حارَبَکُم"

@seyedrezanarimani

من به اسم شما حساسم آقا
با حسین حسین دلو میدم جلا
منِ ناقابلو هم بکن قبول
بذار تا منم بشم چون شهدا

دلم آقا به تو عادت کرده
بدجوری میل زیارت کرده
آرزومه که بشم فدای تو
آخه دل عشق شهادت کرده

"ثاراللّه سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم
ثاراللّه حَربٌ لِمَن حارَبَکُم"

@narimani_matn

ندبه خونای طلوع جمعه‌ایم
چشم به راه پسر فاطمه‌ایم
تو غیاب حضرت صاحب زمان
گوش به حرف نائبش خامنه‌ایم

هرکی به مهدی ارادت داره
هرکی بیعت با ولایت داره
اینو باید بدونه تو این زمون
حرف سیّدعلی اطاعت داره

"ثاراللّه سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم
ثاراللّه حَربٌ لِمَن حارَبَکُم"





تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:34 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه