دوباره وقت ظهوره نوره
خورشید خونهی حیدر اومد
بعد شیرمردای مولا این بار
برای فاطمه دختر اومد
تا نگاهش دل عاشقا رو برده زیر دین
پیچیده نسیم زینبی توکل عالمین
وقتی گریه میکنه هیچجوری آروم نمیشه
فقط آروم میگیره تو بغل داداش حسین
سایهی رو سر من ، زینب زینب زینب
ذکر آقامون حسن، زینب زینب زینب
«یا زینب ، یا زینب ، یا زینب»
@seyedrezanarimani
تپش قلب منی ای بانو
تویی که زینت بابا هستی
خیلی وقته دل نوکرهاتو
بردی و به اون ضریحت بستی
با وجود تو غم و غصه به آخر میرسه
رزق ما از سرسفرهتون مکرر میرسه
مطمئنا توی اون شلوغیای محشرم
نخ چادر توئه به داد نوکر میرسه
میمونم گدای تو ، زینب زینب زینب
جونمم فدای تو ، زینب زینب زینب
«یا زینب ، یا زینب ، یا زینب»
هر چند نامِ نیک فراوان شنیدهایم
نامی به باشکوهی زینب ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
مستی، همان حقیقت مستورِ زینب است
آباد، خانهی که در آن نور زینب است
بر دامن حسین و سرِ شانهی حسن
این است، رازِ زینت شیر خدا شدن
@seyedrezanarimani
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیل? العرب، از عشق، دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلفِ یار و گرفتار میکند
از چشمِ یار قامت دلدار دیدنیست
نام حسین از لب زینب شنیدنیست
از خطبه لرزه بر در و دیوار دیدهاید؟
غرش به سبک حیدر کرّار دیدهاید؟
زن دیدهاید؟ از همهی شهر مرد تر
از هر چه مردِ عشق، بیابان نورد تر
@narimani_matn
شد پیشِ حق، دلیلِ مباهات اهل بَیت
آن لحظهای که بنت علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت»، بندگیش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد
از هرچه بگذری سخنِ دوست خوشتر است
ایندخترت علی چه قَدَر، شکل مادر است
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
زینب طلوع دیگری از نور فاطمهست
یک جلوه از حقیقتِ مستور فاطمهست
@seyedrezanarimani
آن زهرهای که چادرِ زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغِ حیاست، کوچ بیابانیش نبین
فخرُالنساست، بی سر و سامانیش نبین
چون حیدر است، شرحِ طناب و اسیریش
چون فاطمه ست، یک شبه، جریان پیریش
روزی که دل، مجاورِ بانوی عشق بود
حس کرد، قبر فاطمه هم در دمشق بود
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
@narimani_matn
زینب اگر نهیب نمیزد علیه کفر
نطق مدافعان ولایت رسا نبود
زینب اگر اسیر نمیشد به راه دوست
دین خدا ز قید اسارت رها نبود
زینب اگر طلسم ستم را نمی شکست
امروز صحبت از شرف اولیا نبود
زینب اگر نبود نگهبان انقلاب
اینگونه سربلند علم کربلا نبود
در شام و کوفه باز نمیکرد اگر زبان
نام رسول بر سر گلدسته ها نبود
ام الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
خلق و خوی تمام دخترها
بیشتر میرود به مادرها
دختران میزنند چون مادر
گره محکمی به معجرها
دختران عشیره زهرایند
مردهای عشیره حیدرها
موقع پهن کردن سفره
کمک مادرند دخترها
خورده نانهای سفرهی مولا
میرسد بیشتر به قنبرها
عشق هم نیست بیشباهت به
حس بین تو و برادرها
زیر پایت نگاه کن بیبی
میخورد چشمتان به نوکرها
درک اوج کرامتت دارد
بیشتر بستگی به باورها
پیش مردم بدم نکن بیبی
دست خالی ردم نکن بیبی
@seyedrezanarimani
آیه آیه، خدا خدا زینب
نور توحید هل اتی زینب
راحت روح مصطفی زهرا
راحت روح مرتضی زینب
قاری خطبههای یاحیدر
جلوهی صبر مجتبی زینب
ای امام یقین و صبر و رضا
مظهر عفّت و حیا زینب
شیرِ مردان کربلا عبّاس
شیرِ زن های کربلا زینب
در مقامات عشق باید گفت
ما کجا و شما کجا زینب
به یقین در مقام تو جاری است
حکم کلی “انّما” زینب
و کتاب شکوه تو درس است
لفظ لفظ و هجا هجا زینب
با تمام وجود می گویم
السلام علیکِ یا زینب
السلام علیک، بی تابم
جان مولا بیا و دریابم
@narimani_matn
پر زدم باز در هوای شما
در هوای پر از خدای شما
وقتی از راه آمدی خورشید
آسمان بوسه زد به پای شما
سال ها مانده بر دلم بیبی
داغ دیدار کربلای شما
مشهد من به جای معصومه
کربلا رفتنم به جای شما
همهی حاصلم فدای علی
جان ناقابلم فدای شما
مدح خواندن فقط برای علی
روضه خواندن فقط برای شما
زینبیه فدا شدن عشق است
و شهید شما شدن عشق است
@seyedrezanarimani
نوکر بی وفا نمیخواهی
من گدایم گدا نمیخواهی
رو سیاه همیشه را بیبی
آه میخواهی یا نمیخواهی
به خدا خوب میشوم یک روز
حرّ شرمنده را نمیخواهی؟
به جوانی اکبرم بپذیر
و نگو که مرا نمیخواهی
میشود باز هم بپرسی که
سینه زن، کربلا نمیخواهی؟
بین این شاعران درباری
شاعری بینوا نمیخواهی؟
بینوایم بیا قبولم کن
و برای خدا قبولم کن
@narimani_matn
مست این حس ناب میمانیم
نوکر بوتراب میمانیم
به شهیدان تو بدهکاریم
وای اگر بی جواب میمانیم
تا دعاهای مادرت زهرا
بشود مستجاب میمانیم
با علی عهد بستهایم امروز
پای این انقلاب میمانیم
پای این بیرقیم و منتظر
شمس پشت حجاب میمانیم
در دل ماست شور هم عهدی
تا بیاید ندا … انا المهدی
*شاعر : #وحید_محمدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای خوش آن که جانش به تو شده هدیه
خورده بر مزارش شهید زینبیه
ای خوش عارفانی که رفتند پیِ سلوک باخدا
ای خوش عاشقانی که گفتند ارواحُنا لَکِ فدا
الله الله الله، فتبارک الله
ای فدائیان زینب
"یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله"
@seyedrezanarimani
ای خوش آن نمازی که سجدهاش به خون است
ای خوش آن قنوتی که خواهشش جنون است
این چنین نمازی رسانَد مرا به هر سعادتی
این چنین قنوتی جوابش شود چنین شهادتی
ذکر هر شب من
تاب من تب من
شد سعادتِ شهادت
الله الله الله، فتبارک الله
ای فدائیان زینب
"یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله"
@narimani_matn
ای خوش آن جوانی که مانده پای مکتب
سر نهاده آخر به پیش پای زینب
ای خوش آن دلی که تپیده فقط به عشق دلبرش
ای خوش آن تنی که چو دلبر رود به روی نی سرش
ای خوش آن دلیران
عاشقان، شهیدان
آن فدائیان زینب
الله الله الله، فتبارک الله
ای فدائیان زینب
"یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله"
@seyedrezanarimani
دورم از رفیقان ببین شکسته بالم
ای خوشا که زینب نظر کند به حالم
ای خوش آن دمی که بگویند غم تو هم سر آمده
با نگاه زینب شهادت به نام تو در آمده
ای خوش این سعادت
ای خوش این شهادت
جان من فدای زینب
الله الله الله، فتبارک الله
ای فدائیان زینب
"یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله"
*شاعر : #داوود_رحیمی
*امشب میخوام برم درخونهی یه آقایی که همه رو بیچاره کرده. گفتم اقا اشتباه گفتم? در خونهی یه کسی که به دنیا نیومده ولی دنیا رو بیچاره کرده.*
قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را
خدا کند ز برادر صبورتر باشی
ببخش مادر خود را که با خودت آورد
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
هنوز زیر کسا جای خالیات پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی
(ببخشید من اینطوری حرف میزنم، ایشالا لال بشم)
*زنی که بارداره، میگن یه وقت جایی نره که صدای بلند بهش برسه، به قول خودمون تکون بخوره....
چی بگم؟...
چقدر بهت گفتم نرو...
@narimani_matn
حوریهی علی بدنت را عقب بکش
همچین که اومد پشت در، اون نانجیب یه نعرهای زد، خود نامردش نوشته برای معاویه لعنتاللهعلیه: میشنیدم صدای نفسهای فاطمه رو، میدونستم الان کی پشت دره، میدونستم بارداره؛...
امیرالمؤمنین تو این دوسه ماهی که فاطمهش زنده بود خیلی خجالت میکشید، هی میگفت علی رو حلال کن....*
علی رو حلال کن ، به حالت جفا شد
علی رو حلال کن ، که بچهت فدا شد
علی رو حلال کن ، برای همون روز
که پای مغیره ، به این خونه وا شد
(چخبره امشب؟)
علی رو حلال کن ، واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن ، واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن ، واسه دست بستهش
نتونست که برداره اون در رو از روت
(بریم کربلا)
علی رو نیگا کن ، چی از من گذاشتی
تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی
چرا توی اون بقچه که دادی زینب
کنار کفنها ، یه پیرهن گذاشتی
حسین....
حضرت خدیجه (س) صدا زد اسماء، هر دختری وقتی میخواد خونهی داماد بره، شب عروسیش محتاج مادره، میشه تو براش بهجای من مادری کنی؟
میگه پیغمبر اومد؛ صدا زد همه از اتاق بیرون برن، میخواد دست امیرالمؤمنین رو تو دست فاطمه بذاره. دید اسماء یه گوشهای ایستاده، چرا بیرون نمیری؟!
گفت آقاجان من یه قولی به خدیجه (س) دادم، بهم فرمود بهجای من مادری کن برای فاطمه.
تا این حرفو زد پیغمبر شروع کرد گریه کردن، گفت خدا رحمتت کنه...
یه جاهای دیگه هم دخترا به مادر احتیاج دارن. (سادات منو ببخشن.) موقع وضع حمل که میشه بیشتر به مادر احتیاج دارن.*
@narimani_matn
مادر نداشتم که زدم فضه را صدا
در بین این کشاکش دیوار و در پدر
میخواستم ز حق علی من کنم دفاع
دیدی چه کرد قنفذ بیدادگر پدر
*دست فاطمهش رو تو دست علی گذاشت. نگفت علی جان دخترمه هواشو داشته باش، نه؛ گفت امانت خداست.
آخه خود پیغمبر فرمودن امانت رو وقتی میگیری چندتا شرط رو باید رعایت کنی. یکیش اینه که از هرکی میگیری به همون برگردونی؛ دومیش اینه که سالم بهش تحویل بدی.
اولیش رو امیرالمؤمنین تونست رعایت کنه، اما اون شبی که اومد این بدن رو داخل قبر بذاره، اینقدر خجالت کشید؛ اخه این امانت رو که از پیغمبر تحویل میگرفت پهلوش شکسته نبود، سینهش شکسته نبود، بازوش شکسته نبود....
یازهرا...
صدا زد :
از
چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من میزنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان میکنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن میزنی
*میگه دیدم وسط حیاط خونه هی راه میره، هی زیر لب زمزمه میکنه.
بیبی از تو حجره داره نگاه میکنه که چی میگه این آقا. دید هی نگاه به آسمان میکنه، هی صدا میزنه انا لله و انا الیه راجعون...
دارم میام محسنم، دارم میام خانمم؛ چند روز دیگه میام محسنم رو بغل میکنم...
اومد نشست سر سفرهی افطار؛ (بیبی بعد یه عمری باباش اومده دیگه. آدم وقتی باباش میاد خونهش براش سنگ تموم میذاره، اونم تازه دختر باشه. گفت حالا بعد عمری بابام اومده، با یه ذوقی سفره چید؛ شیر آورد گذاشت سر سفره.)
همچین که امیرالمؤمنین نشست سر سفره، گفت دخترم میشه یه خواهش ازت بکنم؟
گفت جونِ بابا، هرچی بگی گوش میکنم. گفت شیر رو ببر بابا. کی دیدی امیرالمؤمنین سرِ سفرهای بشینه که دو نوع غذا داخل اون سفره باشه؟
گفت باشه باباجان، هرچی شما بگی...
غذا که تموم شد گفت بابا میشه همینجا باشی یه استراحتی بکنی؟
(تا سحر خونهی این خانم موند. ولی اصلا نخوابید؛ کسی که میخواد ملاقات زهرا بره دیگه خواب به چشمش نمیاد.)
@narimani_matn
صدا زد وقت سحر شده باید برم مسجد.
گفت باباجان میشه امشب نری؟ انگار اصلا یه جوری هستی، خیلی میترسم. گفت نه؛ هرجوری هست باید برم، شب وصالمه امشب.
گفت باباجان اگه مادرم بود نمیذاشت الان بری مسجد، میومد جلوتو میگرفت. منم دختر همون مادرم، نمیذارم بری مسجد.
اینکه میگم اگه مادر بود جلوتو میگرفت، آخه تو خونه هم همینطور شد. بچهها تو خونه نشسته بودن، دیدن یکی پشت در داره عربده کشی میکنه، داد میزنه. میگه یا علی رو بفرستید بیرون یا خونه رو با اهلش آتیش میزنم...
دیدی یه جایی دعوا بشه زنها سریع میدون دست شوهرشون رو میگیرن، میگن نمیخواد بری جلو. بچهها به بابا پناه میبرن؛ بابا انگار اومدن دعوا، انگار اومدن بزننت....
بچهها همه اومدن پیش بابا جمع شدن، فاطمه هم اومد جلو: علی جان من الان میرم دم در، اینا هرچی باشن منو ببینن میرن. من دختر پیغمبرم؛ اینا صدای منو بشنون از اینجا میرن.
یه مرتبه همه دیدن از این در داره دود بلند میشه. در رو آتیش زدن، مادر هم پشت در رفته، در رو نیمه باز کرد، صدا زد من دختر پیغمبرم هرکاری دارید به من بگید...
اون نانجیب میگه صدای دختر پیغمبر رو شنیدم، با بغضی که از علی داشتم همه توانم رو جمع کردم داخل پاهام ریختم؛ چنان لگدی به در زدم...
مادر ما پشت در صدا زد یاابتا، یارسولالله....
این یه ناله بود؛ یه ناله هم صدا زد مهدی جان پسرم بیا. اما اون نالهای که همه رو بیچاره میکنه اینه:
یه مرتبه صدا زد : یا فضةُ خضینی...
مادر نداشتم که زدم فضه را صدا
یازهرا....
امشب خونهی آقا امیرالمؤمنین چه خبره! هی این بچهها میان به بستر بابا نگاه میکنن. مخصوصا زینب خیلی دلش بهم ریختهست. هی میاد به بستر خونی بابا نگاه میکنه، هی یه آهی میکشه میره یه گوشه میشینه کز میکنه. هی میاد با بچهها دور هم میشینن.
(دیدی وقتی یه غصهای تو خونه ی آدم میاد اهل خونه هی دور هم میشینن حرف میزنن، خاطرهها رو مرور میکنن.)
هی به حسنش میگه: حسن جان یادته سی سال پیش؛ یه همچین بستری هم مدینه پهن شد...
@narimani_matn
حسن و حسین داشتن از تشییع امیرالمؤمنین برمیگشتن. همینطور که میومدن دیدن از خرابهای صدای ناله میاد؛ یکی داره ناله میزنه.
امام حسن فرمود حسین جان بریم ببینیم کیه.
اومد نشست کنار این پیرمرد دید نابیناست. فرمود چیه آی پیرمرد؟ گفت من که شما رو نمیشناسم اما شما بوی همون رفیق منو میدی. فرمود کی بود مگه رفیقت؟
گفت یه رفیقی داشتم هرشب میومد تو این خرابه به من سر میزد. همچین هم که میومد اول سرمو رو پاهاش میذاشت نوازشم میکرد؛ من باهاش درددل میکردم اونم بامن درددل میکرد. آقا فرمود کی بود؟ چی میگفت؟
(اینها رو جایی نیاوردن. زبانحال دارم میگم.)
شاید اون پیرمرد میگفت: برا من قصه میگفت. قصههاش یادمه. میگفت آی پیرمرد تو شهری به نام مدینه یه خونه ای بود، بروبیایی داشت. یه عده نامرد اومدن این خونه رو آتیش زدن. دستای مردِ خونه رو باطناب بستن، جلو چشمای اون مرد خانومش رو میزدن...
تا این حرفها رو زد حسن و حسین شروع کردن گریه کردن....
(من میگما. شاید اینطوری بود.)
شاید امام حسن گفت بذار بقیه رو من برات بگم:
تازه من با همون خونواده یه روزی هم تو کوچه ها بودم....
از کوچه مون برو، برو
دیگه نبینم تورو، تورو
دستت سیاهه نزن...
یازهرا...
بشم قربون کرمت، فدای شال و علمت
یه دنیا سجده میکنه، به روی خاک قدمت
خوشبخته، چقد جوونی که هیئتیه
معراجِ، دلش شبای زیارتیه
اشکای چشاش بخدا که قیمتیه
ارباب
تو دستا، دستِ قلمو دوست دارم
پرچم صاحب علمو دوست دارم
بیشتر از اینا حرمو دوست دارم
"اربابم اباعبدالله ؛ اربابم اباعبدالله"
@seyedrezanarimani
تو چشمامه آب حیات، چون اشکام وصله به فرات
حسین ای مصباح هدی، حسین ای کشتی نجات
رو گلدستههات بیا و کبوترم کن
قُبّهت رو، بازم سقف روی سرم کن
جاموندم، یه فکری به حال این پرم کن
ارباب
سینه زنی و هیئتو دوست دارم
جارو کشیِ خیمهتو دوست دارم
وقت سحر زیارتو دوست دارم
"اربابم اباعبدالله ؛ اربابم اباعبدالله"
@narimani_matn
از عشقت دیوونه شدم، تو شمع و پروونه شدم
شدم آقا تا وقتی که، غلام این خونه شدم
گریه تو، حسینیه شما میارزه
تو روضه، نشستنِ یه گدا میارزه
جون دادن برای خون خدا میارزه
ارباب
ای نمک آل عبا، یاحسین
زندگی سینه زنا، یاحسین
ای حرمت عرش خدا یاحسین
یا حسین
"اربابم اباعبدالله ؛ اربابم اباعبدالله"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا امام حسن صدا زد زینبم? تشتی برام بیار. سریع دوید تشتی رو آماده کرد گذاشت جلوی امام حسن، اما تا داخل تشت رو نگاه کرد دید پارههای جگر امام حسنه? داره خون بالا میاره.
سریع اومد صدا زد حسینم، عباسم! پاشید بیاید حسنم داره جون میده.
شاید همچین که حسین و عباس اومدن، قبل از اینکه برن سراغ امام حسن اومدن زیر بغلهای زینب رو گرفتن.
چه خبره؟ زینب تشت خونی دیده.چه خبره؟ زینب پارههای جگر امام حسن رو دیده....
خود امام حسن هم صدا زد: "لا یوم کیومک یا أباعبدالله"
اینجا یه تشت بود زینب نتونست ببینه، یه تشت دیگه رو هم من سراغ دارم؛ اون لحظهای که
این کاروان رو وارد بزم حرام کردن، اون نانجیب دید داره مجلس به هم میریزه، میدونی چی کار کرد؟ صدا زد سر حسین رو بیارید، یه مرتبه دیدن یه تشت خونی رو آوردن، سر مقدس ارباب من و تو میون تشته، یه مرتبه تا تشت رو آوردن دیدن سریع رباب دوید سر رو بغل کرد...
حسین....
کسی که دریای کرم باشه
خودش نباید بیحرم باشه
دریای غرق خاک مگه میشه
این اوج ماتم و غریبیشه
ممنوعه اشک و گریه میدونم
توی دلم هی روضه میخونم
بغض گلوم راه صدامو بست
یه سیلی کاش بغض منو میشکست
اینجا نگهباناش چه بیرحمن
فرق زن و مردو نمیفهمن
از نسل اون نامرد چپدستن
دستای سنگینی دارن پستن
"کریمِ بیحرم حسن جانم"
@seyedrezanarimani
غربت یعنی مردی توی خونهش
حتی کنار بانوی خونهش
تنها بمونه بیحبیب باشه
تو خونهی خودش غریب باشه
آقای ما تو خونه تنها موند
زخم زبونا قلبشو سوزوند
همدم نمونده غیر آه واسهش
شد کنج خونه قتلگاه واسهش
از دست خانمش دلش خونه
هرچی میخواد پاشه نمیتونه
هی کنج خونه دست و پا میزد
حسین و زینبو صدا میزد
"کریمِ بیحرم حسن جانم"
@narimani_matn
تا تکیه به دیوار یا در داده
یاد روزای کوچه افتاده
تا که بخوای زخم زبون خورده
هر بار مغیره رو دیده مُرده
چهل ساله کابوس شباش اینه
هی خواب اون سیلی رو میبینه
این غصهها شد قاتلش دیگه
درداشو امشب به حسین میگه
رد شد دسش از رو سرم افسوس
میترسم از تکرار این کابوس
بسه یه سیلی واسهمون داداش
جون تو و ناموسمون داداش
مظلوم کربلا حسین جانم
مُقطع الاعضا حسین جانم
غریب گیر آوردنت داداش
با لب تشنه کشتنت داداش
.: Weblog Themes By Pichak :.