سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته
هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته

شرکت، میان مجلست دارد قداست
عاشق وضویش را به این نیت گرفته

بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد
حال بکایی را که معصیت گرفته

ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است
از روضه ات ایمان ما برکت گرفته

هرکس توسل کرد بر خاک قدومت
حاجات خود از مرتضی راحت گرفته

روزه بگیر و باز افطارت عطا کن
حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته

سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما
رَخت عروسی از تو بی منت گرفته

شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند
وصف کبودی و ورم پایت گرفته

فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز
دنباله ی کار تو با همت گرفته

نوع اراداتش به مادر فرق دارد...
...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته

در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر
در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته

خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که
مادر نشسته قصد قد قامت گرفته

وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای
انگار پهلویش از این بابت گرفته

محمد_جواد_شیرازی


 



تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 99/9/20 | 10:49 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

امام زمان(عج)-مناجات


آقا دل شکسته ما را نمیخری؟

ظرف ترک ترک شده از ما نمی خری؟

 

مرجوع شد به هر که دلم را فروختم

کالای دست چندم ما را نمی خری؟

 

با رشته های اشک به بازارت آمدم

از ما کلاف یوسف زهرا نمی خری؟

 

از من عبور می کنی و داد میزنم

نوکر برای خانه ات آقا نمیخری؟

 

امروز با یقین که به دردت نخورده ام

  شاید اگر به خاطر فردا نمی خری؟

 

عمری به عشق نوکری تو دویده ام

 حالا که اوفتاده ام از پا نمی خری؟




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 99/9/20 | 10:47 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
 
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ، وَاُمِّ اَحِبّائِکَ وَاَصْفِیائِکَ، الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِساءِ الْعالَمینَ، اَللّـهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَکُنِ الثّائِرَ اَللّـهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها، اَللّـهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى، وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلى، فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلاةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ أبیها مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها، وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.( صلوات بر حضرت زهرا سلام الله علیها، منبع: مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج‏1، ص 401)
 
السلام علیک ِ یا فاطمه، بریم در خانه ی امیر المؤمنین علیه السلام،شب اول روضه است،شما خاندان کَرَم هستید ، هر چه می خواهید شب آخر به ما بدهید، همین شب اول به ما عطا کنید، با یه اُمیدی اُمدیم اینجا یا زهرا
 
فکر کردن به غم و غصه ی مادر سخت است
 
خواندن روضه ی در چند برابر سخت است
 
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
 
حسنم به من بگو کوچه ی بنی هاشم چه خبر شد؟
 
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
 
از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است
 
آخه حسینم خودم دیدم، که دشمن.... یازهرا
 
از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است
 
مادرم زهرا جان، ای چراغ خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام
 
زیر بار غم تو می شکند پشت پدر
 
زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است
 
هی میآمد کنار بستر زهرا،خودش پرستار بی بی است،شیخ مفید ،شیخ طوسی  هر دو در اَمالی خودشان نقل کردند: و کان یمرضها بنفسه ،علی خودش پرستاری میکرد،از بین مردم مدینه فقط یه نفر کمک میکرد . وتعینه على ذلک أسماء بنت عمیس (رحمها الله) اسماء کمکش میکرد،پرستاری میکرد،اون شبی هم که میخواست غسل بده،بازم اسماء کمکش کرد. بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
 
دل حیدر دل کوه است، دل کوه آری
 
ولی این داغ برای دل حیدر سخت است
 
من همان اول بسم الله اشکم جاری است
 
چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است
 
***
 
خواندن روضه ی در سخت است ای مرثیه خوان
 
از خداحافظی فاطمه این بار بخوان
 
اجازه بدهید من روضه ی خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم،امیرالمؤمنین نماز ظهر رو در مسجد خواند،قصد منزل کرد. إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ‏ حَزِینَاتٍ‏. در بین راه کنیزها رو مشاهده کرد، همه دارند گریه میکنند، اینقدر مضطربند،اینقدر پریشانند، امیرالمؤمنین تا زنها رو دید فرمود: مَا الْخَبَرُ چه خبر شده؟ نکنه زهرام رو از دست دادم؟ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ چرا مضطربید چرا رنگ هاتون پریده؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین: أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو ببینی بشتاب. علی جان زهرا رو دریاب،یه جمله ای هم گفتند: وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا، بعیده به زهرا برسی. امیرالمؤمنین وارد منزل شد، فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ، عبا از دوش برداشت وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ، عمامه برداشت، وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا . زهرای مرضیه داخل بستر،چشم ها رو بسته،آمد سر بی بی رو به دامن گرفت،شروع کرد بی بی رو صدا زدن، وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ،صدا زد یا زهرا صدایی نشنید، فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ بار سوم،بار چهارم صدا کرد بی بی جواب نداد، یه جمله ای گفت، صدا زد: یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ، من علی مظلومم، دلش به رحم آمد، فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ چشم های مبارک رو باز کرد،شروع کرد علی رو نگاه کردن، خیلی این جمله جانسوزه، وَ بَکَتْ وَ بَکَى هر دو شروع کردن های های گریه کردن،زهرای من بانوی خانه ی من چی شده؟ عرضه داشت: یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ علی جان مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم، پدرم رو در خواب دیدم،رسول خدا فرمود: یَا بُنَیَّةِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ پدر من فرمود: دخترم بیا من مشتاق دیدن توأم، بعد شروع کرد آرام آرام وصیت کردن: فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی  علی جونم اگه من رو غسل میدی لباس من رو از تن بیرون نیآر،من نمیدونم چی شد، آخه وقتی بی بی رو غسل میداد،یه وقت سر به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،آقا مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید، همه صدا بزنید یا زهرا.....



تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 99/9/20 | 10:46 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

مدینه رو من اگه ندیدم
روضه‌هاشو از بابا شنیدم

بابام همیشه
میگفت تو اون کوچه نشد که یاورش شم
رو پنجه ایستادم نشد برابرش شم
مادرمو زد نتونستم سپرش شم

دید مادرش رو میزنه، وای وای وای وای
نمیتونست کمک کنه، وای وای وای وای
نذار منم مثل بابام، وای وای وای وای
بمونه این غصه برام، وای وای وای وای

@seyedrezanarimani

فکری برای حال دلم کن
عموم زمین خورد ، عمه ولم کن

دستمو ول کن
بذار برم تا دست شمر بِش نرسیده
بذار سپر بشم تا خنجر نکشیده
عمه بذار برم تا سر رو نبریده

قاتل اومد بالا سرش، وای وای وای وای
کاش بشه دستم سپرش، وای وای وای وای
کاش سر من رو میبُرید، وای وای وای وای
از سر اون دست میکشید، وای وای وای وای

@narimani_matn

بابام تو کوچه ، من توی گودال
چیزایی دیدیم ، که رفتیم از حال

دیگه بریدم
مادر سادات رو دیدم وقتی رسیدم
چیزایی رو دیدم که از بابا شنیدم
قد خمیده و جای سیلی رو دیدم

دیدم روی سینه نشست، وای وای وای وای
دیدم که استخون شکست، وای وای وای وای
دیدم چطور موشو کشید، وای وای وای وای
جلوی مادرش برید، وای وای وای وای




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 9:55 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

(هوای تو توو سرم آقای جود وکرم)2
(تو ناخوشیا فقط دلم خوشه به حرم)2
(کربلا اینجاس قلبم آرومه )2
چون از توو هیات گنبد معلومه
چیزی که ما رو به تو میرسونه
همین حالو هوای خوبمونه
محرما سینه میزنیم آخه همین فقط برای ما میمونه
(من هواتو دوست دارم نوکرات دوس دارم
کربلاتو دوس دارم حسین)2
دلم هر جا که بره آخر پیش تو میاد
اونی که تو رو داره بهشت واسه چی میخاد
من تو رو میخام ای بهشت من
با تو رقم خورد سرنوشت من
منم گدای قدیمیه شما
که از تو غیر تو چیزی نمی خاد
روزای بی کسی زیاده ولی شبای روضه ی تو بسه برام
مستمندم بیچارم مثل بارون می بارم با خیالت بیدارم حسین
(من هواتو دوست دارم نوکرات دوس دارم
کربلاتو دوس دارم حسین)2

کدوم شبه که دلم هوای تو نکنه کدوم سره خودشو فدای تو نکنه
بین سپاهت رسمه همیشه هرکی بی سر شد سردارت میشه
شکوه استقامت شیعه رو باید توو چشم شهدا ببینی
 شبیه محسن حججی باید خودتو محضر آقا ببینی
بی قراره چشماتم آقا گیر امضاتم نوکر نوکرهاتم حسین
(من هواتو دوست دارم نوکرات دوس دارم
کربلاتو دوس دارم حسین)2




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 9:31 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

پس چرا امشب ماه نمیتابه
تاریک و سرده کنج خرابه

بازم شبونه
دارن میشورن بدنی رو مخفیونه
این بدنم کبود شده با تازیونه
داغ سه ساله دل سنگ‌و میسوزونه

چقدر شبیه فاطمه‌ست، وای وای وای وای
پهلو و بازوشم شکست، وای وای وای وای
سیلی و تازیونه خورد، وای وای وای وای
سر رو که دید تاب نیاورد، وای وای وای وای

@seyedrezanarimani

شب رقیه دیگه سر اومد
شنید که باباش از سفر اومد

دل تو دلش نیست
دوست داره زودتر رو پای باباش بشینه
یه روسری نو گرفته از سکینه
میخواد که موی سوخته‌شو بابا نبینه

هی موهاشو میپوشونه، وای وای وای وای
زخم پاشو میپوشونه، وای وای وای وای
یه دست به پهلو میگیره، وای وای وای وای
از باباجون رو میگیره، وای وای وای وای




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:10 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

میون محمل، گرم مناجات
میرسه از راه، عمه‌ی سادات

ساکت و آروم
رقیه روی شونه‌ی عمو خوابیده
رباب رو صورت علی چادر کشیده
نه قدی خم شده و نه رنگی پریده

با صلوات و با سلام، زینب اومد
با عزت و با احترام، زینب اومد
نامحرما برید عقب، زینب اومد
زانو زده ابالاَدَب، زینب اومد

@seyedrezanarimani

روزای شادی دیگه سر اومد
تا اینکه از دور یه لشکر اومد

میگه رقیه:
عمه نمیدونم چرا دلم گرفته
کی مثل ما تو بیابون مهمونی رفته؟
اون کیه که تازیونه دستش گرفته؟

عمه دیشب یه خواب دیدم، من میترسم
دستاتو تو طناب دیدم، من میترسم
اینا همش داد میکشن، من میترسم
چرا بامن دوست نمیشن، من میترسم

@narimani_matn

تو جمع دشمن، گفت یه بی‌غیرت
آماده باشید برا اسارت

یکی صدا زد:
گوشواره‌های دختر حسین برا من
اون یکی گفت که غارت خیمه‌ها با من
یه عده هم تو نقشه‌ی بازار شامن

ساربون انگشترو دید، وای وای وای وای
پیراهن کهنه رو دید، وای وای وای وای
اون یکی با چشای هیز، وای وای وای وای
میگرده دنبال کنیز، وای وای وای وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:9 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

آقا امام سجاد خیلی غریبه. از غربت آقا همین بس؛ سی و پنج سال گریه می‌کرد، براش غذا می‌آوردن، آب می‌آوردن میذاشت کنار گریه می‌کرد. هی می‌گفتن آقا چرا اینقدر گریه میکنی؟ ناله‌ش بلند میشد خودم دیدم بابام تشنه بود کشتنش...

همچین که از کربلا برگشتن مدینه، وقتی بشیر اومد برای اهل مدینه خبر آورد، مردم دسته دسته میومدن بیرون از مدینه که آقا چادر زده بود تسلیت میگفتن؛ بعد اینکه تسلیت میگفتن و دلداری میدادن یه سؤالی هم میپرسیدن ؛ میگفتن قا باباتون رو چطور به شهادت رسوندن؟ میفرمود فقط همین رو براتون بگم، تو کربلا حیوونها هم آب خوردن...

میفرمود " أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا " من فرزند اون آقایی هستم که با قتل صبر کشتنش. (یعنی چی آقا؟) یعنی یواش یواش کشتنش؛ اول با نیزه زدن، بعد با شمشیر زدن، تازه سنگ میزدن، سنگهاشون تموم شد ریختن تو گودال...

ته گودال پیکر افتاده
روی گودال مادر افتاده
خواهر افتاده ، یک سر افتاده

@seyedrezanarimani

نال? واعطشا بر جگرش می‌افتاد
آب می‌دید، به یاد پدرش می‌افتاد

بی‌سبب نیست که از جمل? بکّائون است
اشک از گوش? چشمان ترش می‌افتاد

 شیرخواره بغل تازه عروسی می‌دید
یاد لالای رباب و پسرش می‌افتاد

 با دلی خون شده می‌گفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش می‌افتاد

 جلوی پای سکینه دم درواز? شهر
از روی نیزه علمدار سرش می‌افتاد

 می‌شکست آین? صبر و غرورش را زجر
تا به جان اسرا با کمرش می‌افتاد

 روض? گم شدن و دفن رقیه می‌خواند
تا به صحرا و خرابه نظرش می‌افتاد

 گوسفندی جلویش ذبح که می‌شد، یادِ
خنجر کند و گلوی پدرش می‌افتاد

@narimani_matn

تا میدید گوسفندی سر میبرن، سریع میومد از قصاب میپرسید ببینم آب بهش دادی یا نه؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمونیم؛ قربانی رو اول آبش میدن، مگه میشه بهش آب ندیم.
 آقا گریه‌ش می‌گرفت می‌گفت بیا تا برات تعریف کنم؛ یه عده به ظاهر مسلمون، کربلا بابای من رو آب بهش ندادن...
 حسین...

گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته‌ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است

گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد

اما فراتر از این روضه‌ها یه چیزی خیلی آقا رو اذیت می‌کرد؛ تا نگاهش به دست‌هاش می‌افتاد هی می‌گفت با همین دستهام بابام رو خاک کردم، با همین دستها بود بوریا آوردم، با همین دستها بود بابام رو داخل قبر گذاشتم...

حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:7 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

غریب و تنها، با دست بسته
میبَرنم با سر شکسته

سیلی که خوردم
مزه‌ی دست بی‌حیاها رو چشیدم
روضه‌های مدینه رو من دیگه دیدم
طعنه‌ها که علی شنید منم شنیدم

بی هوا سیلی خوردن‌و من فهمیدم
توی غریبی مردن‌و من فهمیدم
پسر عمو میکُشَنت ، برگرد برگرد
به روی خاک میکِشَنت ، برگرد برگرد

@seyedrezanarimani

این روزا خیلی خرابه کوفه
جون رقیه، نیا به کوفه

تو شهر کوفه
هیچ کسی نیست منتظر اومدن تو
نقشه کشیدن برای پیرُهن تو
اینا نمیخوان که باشه سر رو تن تو

نقشه دارن واسه سرت، آقا برگرد
کینه دارن از پدرت، آقا برگرد
نامه هارو بذار کنار، جون مسلم
دختراتو کوفه نیار، جون مسلم

@narimani_matn

حرفای کوفی همه‌ش دروغه
این روزا بازار خیلی شلوغه

هجوم آوردن
یکی یه خنجر میخره یکی یه نیزه
یکی به اسبش میزنه نعلای تازه
یکی سه شعبه برای تیراش میسازه

زنده‌ت نمیذارن اینا، وای وای وای وای
یه حرمله دارن اینا، وای وای وای وای
چه بی حیان چه بد دهن، وای وای وای وای
مثل مغیره میزنن، وای وای وای وای




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:6 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

کاش میشد باز برگردی به شهر مادرت
تا که راحت جان دهد این کفتر نامه‌برت

من نوشتم که بیا، ای کاش دستم می‌شِکست
کاش می شد پیکِ من هرگز نیاید محضرت

نامه‌هاشان را نخوانده پاره کن ، آتش بزن
هیچ کس اینجا نخواهد ماند یار و یاورت

یک کمی هم رحم کن بر لخوشی‌های رباب
جان من برگرد، تا زنده بماند اصغرت

سر به سر با مردم این شهر نگذار و برو 
نقشه‌ها دارند در سر، کارها هم با سرت

@narimani_matn

نیزه‌داری نیزه‌اش را تیزِ تیزِ تیز کرد 
تا بیفتد با تمامِ آن به جان اکبرت

مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست
رحم کن بر آبروی حضرت آب‌آورت

لااقل اهل و عیالت را ببر یک جای امن
گُنگ و سربسته بگویم " وای ، موی دخترت "

چشم‌های بی‌حیای مردم اینجا هرزه است
وای می‌ترسم بیفتد بر نگاه خواهرت

*شاعر : #رضا_قاسمی




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/21 | 4:6 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه