سفارش تبلیغ
صبا ویژن

#متن_روضه_فاطمیه
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی

????????????
کربلایی حسین سیب سرخی
??????????????????????
بروزترین و قویترین پایگاه جامع مداحی
در فضای مجازی
??????
کپی وفروارد به تمامی گروها.واتساب.تلگرام صدقه جاریه میباشد
????????????????????
تو آه می کشی و

گفت: هرنفسی که بی بی می کشید ، از دهنش خون جاری می شد،

تو آه می کشی و  خون چکد ز پیروهنت

تو راه می روی و سرخ می شود حسنت

تو نان نمی پزی و سفره ی شبم خالی است

نه آب می خوری و آب می شود بدنت

علی می گه: فاطمه

بگیر پرده ، ببینم چه آمده به سرت

بلندتر شده این روزها نفس زدنت

چگونه در به رُخم باز کرده ای تنها

که غرق خون شده پا در مسیر آمدنت

تو گریه می کنی و من به سینه می کوبم

برای زخم دو چشمت ، برای زخم تنت

زگیسوان پریشان زینبم پیداست

که مانده نقش غلافی به دست شانه زنت

بس سوخته باغ ما دگر سر نزنید

این خانه ی آتش زده را در نزنید

از ما که گذشت مادری را دیگر

در خانه به پیش چشم دختر نزنید

دیدید خونه ای که مادر از دست داده، اگر اون خونه دختر و پسر داشته باشه، تا وارد خون بشه، جای خالی مادرش و ببینه، اون پسر کم میاره،  از خونه می زنه بیرون، یه وقت ابی عبدالله وارد خونه شد، دید خانم زینب چادر مادرشو سر کرده،  داره نماز می خونه، جای خالی مادرشو که دید، کم آورد از خونه زد بیرون، اُمد تو شهر مدینه، اُمد تو کوچه های مدینه صدا زد، ای مردم نامرد مدینه راحت شدید حالا مادرمو کشتید، بذار معرفی کنم کیم،

حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید

نمک به زخم دل،  درد پرورم نزنید

در این مدینه همین جا سر مرا ببرید

اما غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید

یه وقت یه عده اراذل ریسمان به گردن علی انداختند، غیرتی ها کجا نشستند، باید ناله بزنی ، امام زمان میون شما داره گریه می کنه، علی رو دارن می کشن، میون این مردم مدینه که وایستاده بودن تماشا می کردند، یه مرد یهودی بر علی و زهرا گریه کرد، ای وای ای وای، گفت:  نه اون علی که من می شناسم، این علی نیست،  آخه اون علی در خیبرو از جا کند، من باورم نمیشه، ریسمان به گردنش انداختند، جلو خانمش دارن می زنن، یا زهرا، حقشو ادا می کنی بگم، ای وای ای وای، همین طوری که دارن مولا رو می کشن، غیرتی ها، آخه مولا غیرت الله، یه وقت خانم خودشو کشوند رو زمین، کجا می بری علی مو ، صبر کن،  مولا صبر کرد، سرشو پایین گرفت، نگاه نکرد فاطمه شو، یا زهرا، گفت: مولا جان سرتو بالا بگیر، نذار اهل مدینه به ما بخندند، مولای یا مولای، سرت رو بالا بگیر تو مرد خونه منی، تو مرد عالمی، گفت: فاطمه، غیرتم اجازه نمی ده، نمی تونم سرم رو بالا بگیرم، گفت: علی این دفعه رو به خاطر دل زهرا سرت رو بالا بگیر، یه بار دیگه ببینمت، آقا جیگرش آتیش گرفت، تا سرش رو گرفت بالا دید سینه و صورت زهرا خونیه، گفت: فاطمه جای پنجه ی کیه رو صورتت، در خونه ی فاطمه رو آتیش زدند، شعله اش کشید کربلا، یه وقت خیمه های حسین رو آتیش زدند، اموالشو به غارت بردند، یه وقت زینب اُمد،  گفت حسین، حسین، مادرم وصیت کرده، زیر گلوتو ببوسم، حسین حسین، ای جا تو مدینه مادرو زدند، ریسمان  به گردن علی انداختند، بی حرمتی کردند، کربلا، خود آقایی که صاحب حرمت بود، جلوی زن و بچه اش حرمت شو ریختند، اسباشونو نعل تازه زدند بر بدن حسین تازوندند، نیزه دارا اُمدند، یکی با شمشیر می زد، یکی با نیزه می زد، اونایی که حربه نداشتند، دامناشونو پر سنگ کردند،  به بدن حسین،

ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی

گویا غریب بودی




تاریخ : جمعه 96/11/13 | 8:50 صبح | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | بلاگ اسکای | ایران موزه